تاريخ : شنبه 24 تير 1391 | 8:49 | نويسنده : ss

 

 لطفا تا باز شدن كامل عكسها شكیبا باشید

S A L I J O O N

 


 

 S A L I J O O N

S A L I J O O N
S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N


 S A L I J O O N S A L I J O O N

S A L I J O O N


 S A L I J O O N

S A L I J O O N S A L I J O O N S A L I J O O N S A L I J O O N S A L I J O O N

S A L I J O O N7S A L I J O O N


 

18S A L I J O O N
 S A L I J O O N S A L I J O O N S A L I J O O N

S A L I J O O N S A L I J O O N 24S A L I J O O N S A L I J O O N

S A L I J O O N


27S A L I J O O N

28S A L I J O O N
S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O N

S A L I J O O Na33S A L I J O O N

S A L I J O O N


تاريخ : شنبه 17 تير 1391 | 9:38 | نويسنده : ss

 

- توی این بازی های جام ملت ها حالا که لهستان و اوکراین حذف شدن، خوبه یه دفه قاطی کنن بگن جمع کنید برید کشور خودتون بازی کنید! آی حال میده!!!


- یه بنده خدا چند متر دورتر از قبری گریه می کرد، ازش پرسیدند چرا نزدیک تر نمی ری؟ گفت: مرحوم از فامیلای دورمون بود!!

- معلم: جامد چیست؟
دانش آموز: مگه خودتون نمی دونید؟
معلم: چرا می دونم
دانش آموز: پس چرا وقت کلاس رو الکی می گیری؟!

- جراحی اتومبیلش را برای تعمیر به تعمیرگاهی برد! تعمیرکار بعد از تعمیر به جراح گفت: «من تمام اجزای ماشین را به خوبی می شناسم و موتور و قلب آن را کامل باز و تعمیر می کنم! در حقیقت من آن را زنده می کنم اما چطور درآمد من یک صدم شما هم نیست؟!»

جراح نگاهی به تعمیرکار انداخت و گفت: «اگر می خواهی درآمدت 100 برابر من شود این بار سعی کن زمانی که موتور در حال کار است آن را تعمیر کنی!»

- بنده خدا اسم بچه اش رو میزاره «اس ام اس» دوستانش میگن: این چه اسمیه برای بچت گذاشتی؟ میگه: چیه مگه! از پیام که با کلاس تره.

- یه روز بنده خدا رو به جرم جدیدی می برن دادگاه. قاضی میگه خجالت بکش این دفعه چهارمته که میای دادگاه. اون هم به قاضی میگه تو خجالت بکش که هر روز اینجایی!

- سه نفر دیر به قطار میرسن، دنبالش میدون، دوتاشون سوار میشن. سومی نمیرسه. شروع میکنه به خندیدن. میگن چرا میخندی؟ میگه: آخه اونا واسه بدرقه من اومده بودن.

- بنده خدا با نامزدش میرن پارک. بعد به نامزدش میگه: عزیزم اگه این درخت کاج زبون داشت الان به ما چی می گفت؟ دختره میگه اگه زبون داشت میگفت احمق من زردآلوام نه کاج...

- بنده خدا به تاکسی میگه آقا چند میگیری منو برسونی به راه آهن؟ راننده میگه 7000 تومن. میپرسه واسه چمدونام چند میگیری؟ راننده میگه هیچی. بنده خدا میگه پس چمدون هام رو ببر، من هم اومدم.

- مبانی کامپیوتر: آن بخش از یک سیستم را که می توان با چکش خرد کرد سخت افزار و آن قسمت را که فقط می توان به آن فحش داد، نرم افزار می گویند!

- عدالت یعنی چی؟ عدالت یعنی اینکه یکی پول از باباش ارث می بره، یکی کچلی

تاريخ : شنبه 17 تير 1391 | 9:27 | نويسنده : ss

 شهـرهای جدیـد در 100 سـال آینـده !


ایده ساخت شهرهای شناور چیز جدیدی نیست و مدتی است که ذهن بشر امروز را بخود مشغول ساخته است، افزایش جمعیت دنیا و کمبود زمین و امکانات برای سکونت و هزاران عامل دیگر باعث و بانی چنین طراحی‌ها و ایده‌ها می‌باشد، این ایده که Lilypad نام دارد توسط Vincent Callebaut طراحی شده و شهری شناور می‌باشد که چشم‌ها را خیره می‌سازد.

تصاویر این ایمیل مربوط به پروژه ای جدید از شهر شناور دبی است. طراحی مدرن و زیبای آن واقعا دلفریب است، گنجایش این شهر شناور حداقل 50,000 خانه می‌باشد که شهری است برای سال 2100، انرژی این شهر از طریق انرژی خورشیدی تامین می‌شود ضمن اینکه شهری سبز است و سوخت‌های فسیلی در آن جایی ندارند.


 لطفا تا باز شدن كامل عكسها شكیبا باشید
در صورتی که هر یک از عکسها باز نشد بر روی آن راست کلیک کرده و گزینه Show Picture و یا Reload Image را انتخاب كنید










































تاريخ : شنبه 17 تير 1391 | 9:27 | نويسنده : ss

شهـرهای جدیـد در 100 سـال آینـده !
ایده ساخت شهرهای شناور چیز جدیدی نیست و مدتی است که ذهن بشر امروز را بخود مشغول ساخته است، افزایش جمعیت دنیا و کمبود زمین و امکانات برای سکونت و هزاران عامل دیگر باعث و بانی چنین طراحی‌ها و ایده‌ها می‌باشد، این ایده که Lilypad نام دارد توسط Vincent Callebaut طراحی شده و شهری شناور می‌باشد که چشم‌ها را خیره می‌سازد.

تصاویر این ایمیل مربوط به پروژه ای جدید از شهر شناور دبی است. طراحی مدرن و زیبای آن واقعا دلفریب است، گنجایش این شهر شناور حداقل 50,000 خانه می‌باشد که شهری است برای سال 2100، انرژی این شهر از طریق انرژی خورشیدی تامین می‌شود ضمن اینکه شهری سبز است و سوخت‌های فسیلی در آن جایی ندارند.

 لطفا تا باز شدن كامل عكسها شكیبا باشید
در صورتی که هر یک از عکسها باز نشد بر روی آن راست کلیک کرده و گزینه Show Picture و یا Reload Image را انتخاب كنید










































تاريخ : شنبه 17 تير 1391 | 9:22 | نويسنده : ss

 تصاویـر زیبـای نقاشـی شـده با مـداد















































































تاريخ : شنبه 17 تير 1391 | 9:21 | نويسنده : ss

 تصاویـر زیبـای نقاشـی شـده با مـداد















































































تاريخ : سه شنبه 6 تير 1391 | 11:58 | نويسنده : ss

عکس هاي جالب و ديدني از شکار لحظه ها

لطفا تا باز شدن كامل عكسها شكیبا باشید

 

 

 

 

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

 

 

 

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون
5SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون
7SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون
8SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

 

 

 

 


تاريخ : سه شنبه 6 تير 1391 | 11:40 | نويسنده : ss

جملات الهام بخش برای زندگی (3)

لطفا تا باز شدن کامل عکسها شکیبا باشید


 


 

پسر بچه ای تند خو در روستایی زندگی میکرد. روزی پدرش جعبه ای میخ به او داد و گفت هربار که عصبانی میشود و کنترلش را از دست میدهد باید یک میخ در حصار بکوبد. روز نخست پسر 37 میخ در حصار کوبید. اما به تدریج تعداد میخ ها در طول روز کم شدند. او دریافت که کنترل کردن عصبانیتش آسان تر از کوبیدن آن میخها در حصار است. در نهایت روزی فرا رسید که آن پسر اصلا عصبانی نشد. او با افتخار این موضوع را به اطلاع پدرش رساند و پدر به او گفت باید هر روزی که توانست جلوی خشم خود را بگیرد یکی از میخهای کوبیده شده در حصار را بیرون بکشد. روزها سپری شدند تا اینکه پسر همه میخها را از حصار بیرون آورد. پدر دست او را گرفت و به طرف حصار برد.

"کارت را خوب انجام داری پسرم. اما به سوراخهای حصار نگاه کن. حصار هیچوقت مثل روز اولش نخواهد شد. وقتی موقع عصبانیت چیزی میگویی، حرفهایت مثل این، شکافهایی برجای میگذارند. مهم نیست چند بار عذر خواهی کنی، چون اثر زخم همیشه باقی می ماند."

مراقب حرفهایتان باشید، چون می توانند بسیار آزار دهنده باشند و اثراتشان برای سالها باقی بماند.
 

 


 


 


 


 



 


 


 



 


 


 



 



 

 

 هدیـه‌ای بـرای هـمسـر آینـده


(داستان طنز)



 

خواستم برای جشن تولد نامزدم هدیه‌ای بفرستم به همین خاطر از خانم خوش پسندی که یکی از همکارانم بود خواستم تا از مغازه جنب اداره یک جفت دستکش بسیار اعلا انتخاب کند تا برایش بفرستم … پس از خرید، خانم خوش پسند هم برای خود یک جفت شورت انتخاب کرده و پس از اینکه هر دو بسته‌بندی آماده شد پول را به صاحب مغازه دادیم و هنگام تحویل غافل از اینکه شاگرد خرازی بسته‌ها را اشتباهی داده، یعنی بسته دستکش را به خانم و بسته شورت را به من داده، من با اطمینان خاطر آن را باز نکردم و به منزل آمدم و نامه‌ای به خیال خود با انشا خوب برای نامزدم نوشتم و دستکش‌ها را برای او فرستادم …

وقتی نامه به دست او می‌رسد در حضور پدرش بسته را باز می‌کند و دو عدد شورت را در آن می‌بیند و چون نامه را می‌خواند می‌بیند چنین نوشته‌ام:

سرکار علیه مهری خانم عزیز

با تقدیم این نامه خواستم کمال معذرت خود را از ارسال این هدیه ناقابل که نمونه‌ای از محبت خالصانه من نسبت به شماست خواسته باشم و ضمناً یقین بدانید که هرگز تاریخ تولد شما از ذهن من محو نمی‌شود.

این هدیه مختصر را مخصوصا بدین منظور انتخاب نمودم که یقین دارم شما احتیاج خاصی به آن دارید و هرگز بدون پوشیدن آن به مهمانی نمی‌روید. البته این یک جفت نمونه را با انتخاب خانم همکارم خریده‌ام و ایشان به من اطلاع دادند که شما نوع کوتاه‌تر آن را می‌پسندید.

چنانچه ملاحظه می‌فرماید در انتخاب آن دقت کافی به کار رفته که خوش رنگ و ظریف و چسبان باشد. خانم خوش پسند خود یکی از این نمونه‌ها داشت و به من نشان داد و به خواهش خودش چند بار در مقابل من آن‌ها را امتحان کرد.

عزیزم چقدر آرزو داشتم که آن را برای اولین بار که استفاده می‌کنی در مقابل خودم باشد، ولی یقین دارم تا دیدار آینده دست‌های فراوانی آن را لمس خواهند کرد. در هر حال امیدوارم که هنگام پوشیدن و درآوردن آن مرا به خاطر داشته باشی.

البته اندازه واقعی آن را به خوبی نمی‌دانستم لیکن مطمئن هستم که هیچ کس بهتر از خودم به اندازه تقریبی آن واقف نیست. ضمناً اگر هم تنگ و چسبان باشد بهتر است چون پس از چند بار استفاده گشاد و به اندازه خواهد شد.

عزیزم خواهش می‌کنم شب جمعه آینده آن را در مهمانی خانه عموجان بپوشی تا زیبایی آن را به چشم خود ببینم. ضمناً لازم می‌دانم این نکته را هم به عرض برسانم به عقیده من بهتر است برخلاف سابق که به هرجا می‌رسیدی فوراً آن را در‌می‌آوردی چنین کاری را تکرار نکنی زیرا تکرار این عمل آن را گشاد خواهد کرد و ممکن است در مجالس مهمانی بر اثر گشاد شدن بیافتد و موجب شرمندگی تو بشود.

در خاتمه امیدوارم با قبول این هدیه ناقابل که با کمال ادب تقدیم می‌شود این افتخار را داشته باشم با قلب پر از ارادت چند بوسه آبدار بر آن نثار نمایم.

با تقدیم احترام - نامزدت

در روز بعد نامه‌ای با بسته به دستم رسید که در آن حلقه نامزدی را پس فرستاده و نوشته بود خدا رحم کرد که با کمال ادب تقدیم کرده بودی اگر بی‌ادبی بود چه می‌شد؟ بهتر است آقای با ادب مرا به فراموشی بسپاری …


تاريخ : یک شنبه 4 تير 1391 | 10:43 | نويسنده : ss

 لطفا تا باز شدن كامل عكسها شكیبا باشید