تاريخ : یک شنبه 24 ارديبهشت 1391 | 6:55 | نويسنده : ss

محل تولد حضرت فاطمه (س) / عکس

محل تولد حضرت فاطمه (س) / عکس
بخشی از خانه حضرت خدیجه(س) مکانی است که گفته می شود محل تولد حضرت فاطمه(س) است.
این محل که قسمتی از آن در تصویر پایین دیده می شود، منسوب به محل زندگی مشترک پیامبر (ص) و همسرش خدیجه و فرزندشان فاطمه (س) بوده است. این خانه مورد عنایت مسلمانان و یکی از بهترین مکان های مکه شناخته می شده است. در نقشه ای که از این خانه در دست است، مصلای رسول خدا (ص) و مولد فاطمه (س) در آن مشخص شده است. متاسفانه این محل نیز توسط دولت سعودی تخریب گردید و تنها با اصرار شهردار مکه، مدرسه ای برای حفظ قرآن، به جای آن ساخته شد. گویا بعدها این مدرسه هم از میان رفته است.
 
منبع:khabaronline.ir

تاريخ : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 | 7:19 | نويسنده : ss

پیامک های شادباش

حضرت فاطمه

 

         شنید گوش دلم مژده از ولادت زهرا                          گشود بلبل طبعم زبان به مدحت زهرا

فضای کعبه منوّر شد از فروغ جمالش                          صفا گرفت از صفای صورت زهرا

بیستم جمادی الثانی، سالروز میلاد خجسته اختر تابناک آسمان عصمت و طهارت، فاطمه زهرا سلام الله علیها بر عاشقان حضرتش مبارک باد.  

از جمادی ثانی آمد روز بیست

هیچ روزی بهتر از این روز نیست

خنده آمد بر لبان احمدی

گفت: فاطم باشد او از هر بدی 

 

شکوفه ها، شگفت زده از طراوات نوزادی شدند که عطر خدا را به همراه داشت و ستارگان، خیره در سیمای طفلی شدند که نور آفریدگار در آن باز تابیده بود و خدیجه شادمان از ولادت دختری که بوی عصمت می داد و طعم بهشت. 

 

   خدیجه در حریم قدسِ احمد، دختر آورده                                 نزول زهره زهرا صفای دیگر آورده

جهان را نور باران کرده این که زهرة الزهراست                        ز رأفت خالق سرمد درخشان گوهر آورده

رسول خدا صلی الله علیه وآله:

اگر خوبی تجسمی می یافت، قطعا فاطمه بود؛ بلکه او بزرگتر است. دخترم «فاطمه» در اصالت و شرافت و کرامت، بهترین اهل زمین است.(مئة منقبة/35)           

            امشب; شــب ولادت زهرای اطهر است                     کز نور طلعتش همه عالم منور است

            خورشیـــد طالـع است به دامان مصطفی                  کز مقدمش ستاره اسلام ازهر است

             کــوثر عطــا نمـــود خــدا بر رسول خویش                   الحق جمال فاطمه تفسیر کوثر است

سالروز میلاد خجسته سرور بانوان جهان، عطای خداوند سبحان، کوثر قرآن، همتای امیر مومنان و الگوی بی بدیل تمام جهانیان، فاطمه زهرا سلام الله علیها بر همه خوبان عالم مبارک باد .  

 

سرای احمد امشب رشک طور است

زمین و آسمان غرق سرور است

نهد پا در جهان دخت محمد

به راهش از جهان گلریز حور است

 

امام باقر علیه السلام:

فاطمه علیهاالسلام، اطاعتش بر تمام مخلوقات خداوند همواره واجب است، از جنّ و إنس و پرندگان و وحوش گرفته تا پیامبران و فرشتگان. (دلائل الإمامة/27) 

سلام بر تو که عشق محمدی و علی!

 

بـرای وصـف خـدا شـرح بهـتـرین غـزلـی

اگـر چــه وصف کمال تو غیر ممکن بود

چه بود فاطمه؟  یعنی خلاصه ای ز علی

 

 

زمین، گهواره‏ای شد، پر از لالایی ستاره‏هایی نورانی‏تر از خورشید.

بادهای آوازه خوان، برکت را نجوا می‏کردند بر سرتاسر خاک.

انسان به خود می‏بالید از این همه بزرگی.

با آمدنت، زمین، سربلندتر شد.

ابلیس، پشیمان شد از اینکه سجده نکرده است به این همه شکوه، به این همه عظمت، به این همه سربلندی.

حضرت فاطمه

 

 

 

ای جاری کوثر!

نام تو، ریشه شر را خشکاند و آتش دوزخ را سر کرد بر پیروان طریقه رستگاری.

خانه وحی، با درخشش نام تو، روشن‏تر شد، تا نشانه‏ای باشد بر حرمت زن.

تو آمدی تا زنگار حقارت را از روح زنان تحقیر شده بزدایی و باور انسان بودن را به آنها بچشانی.

تو آمدی تا شعر راستین حقیقت را ـ که موسیقی حیاتش در دستان زن بود ـ بسرایی و عشق را در جامدان تقوی و پاکدامنی و ایثار به انسان بیاموزی.  

 

 

میلاد فرخنده و با سعادت اسوه تمام عیار مکارم و قله رفیع فضائل، صدیقه کبری ، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و هفته ی بزرگداشت مقام زن و روز مادر را بر همه مادران تبریک و تهنیت باد .

 

زن هستی ساز و نظم ده و مهر گستر است              ســـرچشمه محبت و الطاف داور است        

بهر صفا و لطف خـــدا عشق مظهر است                   بعد از خـدا به سجده بوَد زآنکه مادر است

 

 

مادر، آشناترین واژه «مهربانی» در عرش الهی است و نام آشنای تمام انسان‏ها!

مادر، نامی است که می‏شود عمری به او پناه برد و خستگی ها را در سایه نگاهش به فراموشی سپرد.

مادر، تکرار آهنگین عشق و عاطفه، مهر و ایمان و... و مادر یعنی حیات.

 

 

به یاد می آورم لحظه های فراز را که صدای او اعتبارم می بخشید و لحظه های نشیب را که اعتمادم.

به یاد می آورم مادرم را ...

 

 

آغوش تو ای مادر من بستر ناز است                        لالایی شب هات مرا گلشن ساز است

رخسار و وجود تو مرا پیكر مهر است             هم قبله و هم كعبه و هم عشق و نیاز است

 

 

امام کاظم علیه السلام:

 غضب خداوند برای هیچ گناهی مانند غضبی که در رابطه با رعایت نکردن حق زنان و کودکان می کند نیست.

(وسائل الشیعة، 15/202)

ای مادر عزیز که جانم فدای تو

قربان مهربانی و لطف و صفای تو

روزت مبارک !

 

م:تبیان

رسول خدا صلی الله علیه وآله:

درخدمت مادرت باش که بهشت زیر پای مادران است. (جامع السعادات،2/261)

 

مادر ای معنی ایثار! تو گل باغ خدایی                       توی روزگار غربت با غم دل آشنایی

می نویسم از سرخط، مادر ای معنی بودن                می نویسم تا همیشه توئی لایق ستودن

امام صادق علیه السلام:

خیر و برکت بیشتر بر محور وجود زنها می چرخد. (وسائل الشیعة، 14/11)

رسول خدا صلی الله علیه وآله:

ای فاطمه ! هر کس بر تو صلوات و درود بفرستد، خداوند از او در می گذرد و او را –  در هر کجای بهشت که باشم – به من ملحق می کند.

(مستدرک الوسائل، 10/211)

مادر، بزرگ بانوی دین، زهراست                   فرزند او، خمینی روح الله است

       در زاد روز این پسر و مادر                        شمس و قمر قرینه ی یکدیگر

مادر، چراغ روشن ایمان است                      فرزند، روشنایی ایران است

    از مهر مادر و خط این فرزند                      یا رب به ما جدائی از آن مپسند 

رسول خدا صلی الله علیه وآله:

ای سلمان! هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد، در بهشت با من است و هر که با او کینه ورزد، در آتش است.

ای سلمان! دوستی فاطمه در صد جا به کار می آید که کمترین آنها مرگ و قبر و میزان و محشر و صراط و محاسبه است.

(بحارالانوار، 27/116)

خوش آمدی به زمین ای شروع زیبایی                      تو عطر یاسی و نرگس تویی که زهرایی

تو آن طلوع قشنگی که در کنار علی                         برای ظلمت شب‏های مکه آمده‏ای 


تاريخ : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 | 7:13 | نويسنده : ss

وقتی مادربزرگها داستان می گفتند

 

وقتی کتاب روی نیکمت زندگی مان جا خوش می کند و کم کم فراموش می شود

 

 

کتاب خوانی

 

روزگاری کنار مادر بزرگها نشستن و به داستانهای لذت بخش گوش دادن تنها سرگرمی کودکان بود. درست همان زمانها بود که خانواده ها انسجام بیشتری با یکدیگر داشتن و به فکر هم بودند. این  قصه ها آنقدر آموزنده بود که به کودکان خوب زندگی کردن را می آموخت.

داستانها آن روزها جهان را برای کودکان طور دیگری ترسیم می کرد. به آنها یاد می داد تا آنچه در اطرافشان می گذرد را بهتر درک کنند. امروز کودکان در کنار مادربزرگها، کتابهایی دارند که خواندن آنها زندگی را برایشان طور دیگری رقم می زند.کودکان امروز با مطالعه کردن می توانند  قصه های خوبی برای مادر بزرگهایشان تعریف کنند. اما خیلی از افراد بزرگسال خاطرات کودکی شان را با داستانهایی که والدین شان در زمانهای خاص برای آنها خوانده اند، به یاد می آورند.

 

مطالعه برای هر سنی از جمله کودکان و بزرگسالان مفید است و در مقابله با استرس و اضطراب، حالتی از آرامش و تمدد اعصاب را فراهم می کند. در واقع مطالعه در تمام گروههای سنی در یادگیری و  بدست آوردن معلومات جدید و مهارتهای ذهنی کمک کرده  و ورزش مناسبی برای مغز است. شاید اگر مادر بزرگهای ما امروز برای مطالعه شان برنامه ریزی داشته باشند،کمتر مبتلا به آلزایمر شوند.

بهبود مهارتهای زندگی

خواندن کتاب، در خودسازی،  انتخابهای مثبت در زندگی و احساس  تندرستی و خوشبختی مفید است. در واقع  کودکان و بزرگسالان گنجینه لغات مناسبی خواهند داشت و بهبود مهارتهای زبانی، مهارت فهم و ادراک ، مهارتهای املایی و نوشتاری با مطالعات مرتب و منظم بهبود می یابد و پیشرفت می کند.

در حال حاضر خیلی از کتابها به صورت فایل های صوتی در دسترس است و این کمک حال خوبی است برای مادربزرگ ها و پدربزرگهایی که بینایی شان کاهش یافته است. در واقع می توان گفت ، هر زمان داشتن عطش یادگیری و مطالعه کردن بدون مانع است و راهکاری دارد.

کودکان و بزرگسالان با مطالعه کردن موارد زیادی راجع به اخلاقیات، عشق و خانواده می آموزند. اگر کودک زمانهای سختی را در زندگی خود سپری کرده باشد، مثلا جدا شدن والدین یا رفتن به  مدرسه جدید، مرگ والدین و افرادی را که دوست داشته و یا بلوغ ، در این زمان کتاب می تواند منبع آرامش و آسایش آنها باشد. ممکن است کتابهایی که کودک در این برهه از زندگی  مطالعه می کنند، به او در کنار آمدن هر چه بیشتر شرایطی که در حال سپری کردن است، یاری رساند و در کاهش اضطراب و استرس کمک کند.

کتاب ابزار خوبی در دسترس کودک است تا انتخابهای مناسبی در زندگی داشته باشد، روابط مثبت و مناسب با دیگران برقرار کند و شیوه وسبک زندگی سالمی را پیش رو گیرد

شاید بتوان گفت تماشای تلویزیون تاثیری کمتر از مطالعه کتاب دارد. زمانی که کودکان کتاب می خوانند، ذهن شان با موضوع کتاب درگیر می شود. شخصیت های کتاب را تصور می کنند و وجود آنها را لمس می کنند  و به جای اینکه مستقیما به صفحه تلویزیون خیره شوند، صحنه های کتاب را در ذهن خود مجسم می کنند. این موضوع قدرت تفکر وخلاقیت کودک را پرورش می دهد.  

یک راه عالی برای شروع صحبت، کتاب خواندن برای کودکان است. وقتی که برای کودکان خود کتاب می خوانید، فصل های مشترکی برای صحبت با یکدیگر پیدا می کنید.این روش قدرت تجزیه و تحلیل کودکان را در مورد آنچه می خوانند، تقویت می کند. در نتیجه آنها نظرات خود را با اعتماد به نفس بیشتری با والدین و دیگران در میان می گذارند .

زندگی دلچسب با کتاب

مطالعه کردن برای بزرگسالان لازم وضروری است. فرو نشاندن و کم کردن خستگی و استرس در پایان یک روز پر تنش با مطالعه یک کتاب خوب یا مجله مورد علاقه، بسیار مفید است. این روش ذهن افراد را از نگرانیها و دغدغه ها و غم وغصه های روزمره جدا کرده و برای ساعاتی فرد را در بهتر کنار آمدن با این شرایط کمک می کند.

کتاب خوانی

 

خواندن راه حل عالی برای گسترش افق دید و وسعت نگرش افراد نسبت به مسائل است.  وقتی افراد بتوانند، قدرت ادراک و فکرشان را تقویت کنند به خوبی زمان هایشان را در زندگی تنظیم می کنند.

اگر افراد واقعا به مطالعه علاقه مند باشند، حتما برای این کار وقت و مکان مناسب پیدا خواهند کرد. افراد خواهند توانست در روز حداقل 30 دقیقه ورزش انجام دهند، پیاده روی کنند، به کلاسهای دانشگاهی شان برسند و زمان مطالعه تصرفی در وقت مورد نیاز برای این فعالیتهایشان  نخواهد داشت.

در آخر اینکه شما می توانید مطالعه را از همین امروز  در هنگام استراحت بعد از پیاده روی یا ورزش روزانه، روی نیمکت یک پارک یا در فاصله بین کلاسهایتان یا قبل از رفتن به تختخواب انجام دهید.

انتخاب های زیادی از کتابها برای شما وجود دارد. رمان، داستان، کتابهای غیر داستانی، شرح حال و غیره فهرستی بی پایان از کتابها هستند که شما بالاخره از یکی از آنها لذت خواهید برد و شما با مطالعه کردن، به خودسازی  نفس و بهسازی و تندرستی در زندگی تان کمک خواهید کرد.م:تبیان


تاريخ : پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391 | 7:4 | نويسنده : ss

آداب دعا کردن را از موسی علیه السلام بیاموزیم

 

 

قرآن کریم در موارد متعددی از حضرت موسی علیه‌السلام برخوردها و تنش‌هایی را بازگو کرده است .

 

 

 

دعا

 

آنگاه که حضرت در مصر بود، آن مرد قبطی را با ضربه ای کشت و برای کشتن او نیز دلیل محکمی داشت. با این حال، وقتی راه های مقابله با رفتارهای منفی را بررسی کرد و زمینه حل مشکل را با راهی بهتر از آن چه انتخاب کرده بود، ممکن دانست، با پذیرش مسئولیت کار خود و این که می‌توانست راه بهتری را برگزیند، به درگاه خداوند چنین عرضه داشت : «پروردگارا به درستی که من به خود ستم کردم. پس ببخشای بر من و خداوند بر او بخشود؛ زیرا او بخشنده و مهربان است. » (قصص : 16)

ادب بنده اقتضا می‌کند در مقام بندگی، به نقص کار خود بیشتر توجه داشته باشد، گرچه کارش مجاز باشد.

آداب دعا کردن

یکی از آداب درخواست از خداوند این است که بنده فقط عرض حال کند و کلماتی به زبان نیاورد که از آن برداشت شود که در صدد است خداوند را به روند اجابت درخواست رهنمون کند. به همین دلیل، حضرت پس از آن که از مصر بیرون آمد و وارد مدائن گردید، برای دختران حضرت شعیب از چاه آب کشید و با شکم گرسنه در سایه درختی آرمید. به درگاه خداوند کریم ابراز حاجت کرد و به خواسته خود چشم دوخت و عرضه داشت : «پروردگارا، به هر چه که بر من نازل کنی، چه اندک و چه بسیار، محتاجم» (قصص : 24) . تشخیص الگوی بر آوردن خواسته من به عهده تو است. وظیفه من ابراز حالتی است که در درون من ایجاد شده است. من بیش از این نمی‌گویم تا شائبه بی ادبی استشمام شود.

دعایی دیگر از حضرت موسی

یکی دیگر از دعاهای حضرت موسی علیه‌السلام، دعایی است که آن حضرت، در نخستین روز بعثت خود و دریافت اولین وحی آسمانی داشت که خدای متعال آن را چنین حکایت نموده است : «موسی گفت : پروردگارا! شرح صدرم ده و کارم را آسان ساز و گره از زبانم بگشای تا گفتارم را بفهمند .» (طه : 35) .

آنگاه حضرت برای این که این نکته را برساند که دنبال منفعت شخصی نیست و منظور وی نفع عمومی است، گفت : «کی نسبحک کثیراً» «غرضم از این درخواست‌ها این است که من و همه بندگانت، تو را بسیار تسبیح گفته و بسیار ذکر گوییم.»

حضرت با این که غرض خود را بیان مخالفت‌های شنیع و نافرمانی‌های زننده قوم خودش بود اما این غرض را صریحاً بیان نکرد، بلکه از آن به صورت کنایه سخن گفت و عرض کرد. «پروردگارا، من مالک جز خود و برادرم نیستم» منظور از مالکیت، مالکیت در اطاعت است.

 

 

بیان همه فجایع یک فرد و تفصیل آن، نوعی بی توجهی به مقام مخاطب و دوری از ادب است. به همین دلیل، انسان‌های مؤدب بازگو کردن همه حوادث واقعی را برای مقام بالاتر خود، مناسب نمی‌بینند.

گاهی که چاره ای جز بازگو کردن نداشته باشند، عذر خواهی می‌کنند. از این رو، حضرت وقتی از قوم خود نا امید شد، بر قوم خود نفرین کرد. تفصیل جنایات و فضایح فرعونیان را ذکر نکرد و به اجمال گفت : «خدایا، این‌ها بندگانت را از راه راست بیرون می‌برند. پس نعمت‌ها را از آنان بگیر و به آنان فرصت سوء استفاده نده.»

هرجایی نفرین نکنیم

البته حضرت به این نفرین اقدام نکرد، مگر بعد از آن که تشخیص یقینی داد که نابودی فرعونیان مطابق مصلحت دین و دینداران است. در این راستا به ظن و حدس پناه نبرد و این نیز بخشی از آداب ضروری به هنگام گفتگو با خداست.

«پروردگارا : به درستی که تو به فرعون و فرعونیان در حیات دنیا زینت و اموال دادی. پروردگارا! تا بندگانت را از راه تو، به ضلالت بکشانند. ای پروردگار ما، اموالشان را مانند سنگریزه از حیز انتفاع ساقط کن و بر دل‌هایشان مهر نه تا قبل از دیدار عذاب دردناک، ایمان نیاورند .» (یونس : 89)

 

حضرت موسی
ادب دیگری که حضرت موسی علیه‌السلام رعایت نمود، این بود که در این نفرین، با این که خیلی طولانی نبود، بسیار تضرع نمود، استغاثه و جست و ندای «ربنا» را تکرار نمود.

 

 

پس از آن که حضرت هفتاد نفر از مردان قوم خود را برای میقات انتخاب کرد و صاعقه آنان را هلاک کرد، دوست داشت آنان زنده شوند. گرچه ایشان این خواسته را به زبان نیاوردند، اما از لحن سخنشان فهمیده می‌شود که در آن موقعیت می‌خواستند که آن‌ها زنده باشند. حضرت برای آن که غضب خدا را به رحمت مبدل سازد، ابتدا به صراحت درخواست بخشش کرد.

موسی از قوم خود برای میقات هفتاد نفر را انتخاب کرد. وقتی صاعقه آن‌ها را هلاک نمود، موسی عرض کرد : پروردگارا! تو اگر قبل از این هم می‌خواستی آن‌ها را هلاک کرده بودی، اما آیا ما را به جرم پیشنهاد سفهای قوم هلاک می‌کنی؟ من این صاعقه را جز امتحانی از ناحیه تو نمی‌دانم. با این آزمایش، گمراه می‌کنی هرکس را بخواهی و هدایت می‌کنی هر که را بخواهی. تو  ولی مایی. ببخشای بر ما و رحم کن به ما که تو بهترین رحم کنندگانی و برای ما در این دنیا و در آخرت حسنه بنویس؛ چرا که ما به سوی تو هدایت یافتیم. (اعراف : 156)

حضرت به این نفرین اقدام نکرد، مگر بعد از آن که تشخیص یقینی داد که نابودی فرعونیان مطابق مصلحت دین و دینداران است. در این راستا به ظن و حدس پناه نبرد و این نیز بخشی از آداب ضروری به هنگام گفتگو با خداست .

راهی برای تسکین غضب الهی

در این دعا، حضرت با جمله «ببخشای بر ما ... » سخن آغاز کرد. با این نمونه سخن، فوران غضب الهی را تسکین داد. شاید به این وسیله بتواند زمینه بقای نعمت را آماده سازد. این ادب زیبا، موجب شد حضرت به گرفتن حاجت خود موفق گردد. در حالی که، آن حاجت را به زبان نیاورده و زنده شدن قوم خود پس از هلاکت را به طور صریح از خداوند درخواست نکرده بود. همچنین وقتی حضرت از میعادگاه برمی گردد، در حالی که غضبناک بود و با هارون برخورد تندی داشت، در برابر خداوند با لحنی، که پذیرش تقصیر را به همراه داشت، گفت «پروردگارا، بر من و برادرم ببخشای و ما را در رحمت خود داخل کن و تو مهربان ترن مهربانانی. » (اعراف : 151) .

حضرت به هنگام سرپیچی قوم خود از ورود به سرزمین مقدس، خطاب به خداوند عرض کرد : «من فقط مالک خود و برادرم هستم و قوم من از من شنوایی ندارند. پس میان من و این قوم فاسق جدایی بینداز. » (مائده : 25) .

ادب زیبایی که در این آیه به کار رفته، این است که حضرت با این که غرض خود را بیان مخالفت‌های شنیع و نافرمانی‌های زننده قوم خودش بود، اما این غرض را صریحاً بیان نکرد، بلکه از آن به صورت کنایه سخن گفت و عرض کرد. «پروردگارا، من مالک جز خود و برادرم نیستم» منظور از مالکیت، مالکیت در اطاعت است. م:تبیان


تاريخ : چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391 | 10:1 | نويسنده : ss

 


دختری با مادرش در رختخواب

درددل می کرد با چشمی پر آب


گفت:مادر حالم اصلا خوب نیست


زندگی از بهر من مطلوب نیست


گو چه خاکی را بریزم بر سرم؟


روی دستت باد کردم مادرم!


 

سن من از بیست وشش افزون شد


دل میان سینه غرق خون شد


هیچ کس مجنون این لیلا نشد


شوهری از بهر من پیدا نشد


غم میان سینه شد انباشته


 

بوی ترشی خانه را برداشته!


مادرش چون حرف دختش را شنفت


خنده بر لب آمدش آهسته گفت:


دخترم بخت تو هم وا می شود


غنچه ی عشقت شکوفا می شود


غصه ها را از وجودت دور کن


این همه شوهر یکی را تور کن!


گفت دختر مادر محبوب من!


ای رفیق مهربان و خوب من!


گفته ام با دوستانم بارها


من بدم می آید از این کارها


در خیابان یا میان کوچه ها


سر به زیر و با وقارم هر کجا


 

کی نگاهی می کنم بر یک پسر


 

مغز یابو خورده ام یا مغز خر!؟


غیر از آن روزی که گشتم همسفر


با سعیدویاسر وایضا صفر


با سه تاشان رفته بودم سینما


بگذریم از مابقی ماجرا!


یک سری هم صحبت صادق شدم


او خرم کرد آخرش عاشق شدم


یک دو ماهی یار من بود و پرید


قلب من از عشق او خیری ندید


 

مصطفای حاج علی اصغر شله


یک زمانی عاشق من شد،بله


بعد جعفر یار من عباس بود


 

البته وسواسی وحساس بود


بعد ازآن وسواسی پر ادعا


 

شد رفیقم خان داداش المیرا


بعد او هم عاشق مانی شدم


بعد مانی عاشق هانی شدم


بعدهانی عاشق نادر شدم


بعد نادر عاشق ناصر شدم


مادرش آمد میان حرف او


گفت: ساکت شو دگر ای فتنه جو!


گرچه من هم در زمان دختری


روز و شب بودم به فکر شوهری


لیک جز آن که تو را باشد پدر


 

دل نمی دادم به هرکس اینقدر

خاک عالم بر سرت ،خیلی بدی

واقعا که پوز مادر را زدی

 

 


تاريخ : چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391 | 7:50 | نويسنده : ss

مرد رفته گر آرزو داشت برای یکبار هم که شده موقع شام با تمامی خانواده اش دور سفره کوچکشان باشد و با هم غذا بخورند .


او بیشتر وقت ها دیر به خانه میرسید و فرزندانش شامشان را خورده و همگی خوابیده بودند . هر شب از راه نرسیده به حمام کوچکی که در گوشه حیاط خانه بود میرفت و خستگی و عرق کار طاقت فرسای روزانه را از تن می شست . تنها هم سفره او همسرش بود که در جواب چون و چرای مرد رفته گر، خستگی و مدرسه فردای بچه ها و اینجور چیزها را بهانه می کرد و همین بود که آرزوی او هنوز دست نیافتنی می نمود .
یک شب شانس آورد و یکی از ماشین های شهرداری او را تا نزدیک خانه شان رساند و او با یک جعبه شیرینی و چند تا پاکت میوه قبل از چیدن سفره شام به خانه رسید . وقتی پدر سر سفره نشست فرزندان هر یک به بهانه ای با پدر شام نخوردند . دلش بدجوری شکست وقتی نیمه شب با صدای غذا خوردن یواشکی بچه ها از خواب بیدار شد و گفتگوی آنها را از آشپزخانه شنید :
«چقدر امشب گشنگی کشیدیم! بدشانسی بابا زود اومد خونه. با اون دستاش که از صبح تا شب توی آشغالهای مردمه. آدم حالش بهم میخوره باهاش غذا بخوره »


تاريخ : چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391 | 7:49 | نويسنده : ss

مردی با اسب و سگش در جاده‌ای راه می‌رفتند. هنگام عبور از کنار درخت عظیمی، صاعقه‌ای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدت‌ها طول می‌کشد تا مرده‌ها به شرایط جدید خودشان پی ببرند.

پیاده ‌روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق می‌ریختند و به شدت تشنه بودند. در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی با سنگفرش طلا باز می‌شد و در وسط آن چشمه‌ای بود که آب زلالی از آن جاری بود. رهگذر رو به مرد دروازه ‌بان کرد و گفت: "روز بخیر، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است؟"
دروازه‌بان: "روز به خیر، اینجا بهشت است."
- "چه خوب که به بهشت رسیدیم، خیلی تشنه‌ایم."
دروازه ‌بان به چشمه اشاره کرد و گفت: "می‌توانید وارد شوید و هر چه قدر دلتان می‌خواهد بنوشید."
- اسب و سگم هم تشنه‌اند.
نگهبان:" واقعأ متأسفم . ورود حیوانات به بهشت ممنوع است."
مرد خیلی ناامید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد. از نگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد. پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند، به مزرعه‌ای رسیدند. راه ورود به این مزرعه، دروازه‌ای قدیمی بود که به یک جاده خاکی با درختانی در دو طرفش باز می‌شد. مردی در زیر سایه درخت‌ها دراز کشیده بود و صورتش را با کلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود.

مسافر گفت: " روز بخیر!"
مرد با سرش جواب داد.
- ما خیلی تشنه‌ایم . من، اسبم و سگم.
مرد به جایی اشاره کرد و گفت: میان آن سنگ‌ها چشمه‌ای است. هرقدر که می‌خواهید بنوشید.
مرد، اسب و سگ به کنار چشمه رفتند و تشنگی‌شان را فرو نشاندند.
مسافر از مرد تشکر کرد. مرد گفت: هر وقت که دوست داشتید، می‌توانید برگردید.
مسافر پرسید: فقط می‌خواهم بدانم نام اینجا چیست؟
- بهشت
- بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است!
- آنجا بهشت نیست، دوزخ است.
مسافر حیران ماند:" باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی می‌شود! "
- کاملأ برعکس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما می‌کنند.


چون تمام آنهایی که حاضرند بهترین دوستانشان را ترک کنند، همانجا می‌مانند


تاريخ : چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391 | 7:47 | نويسنده : ss

مردی، اسب اصیل و بسیار زیبایی داشت که توجه هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کرد. همه آرزوی تملک آن را داشتند.
بادیه‌نشین ثروتمندی پیشنهاد کرد که اسب را با دو شتر معاوضه کند، اما مرد موافقت نکرد.
حتی حاضر نبود اسب خود را با تمام شترهای مرد بادیه‌نشین تعویض کند.
باد‌یه‌نشین با خود فکر کرد: حالا که او حاضر نیست اسب خود را با تمام دارایی من معاوضه کند، باید به فکر حیله‌ای باشم.
روزی خود را به شکل یک گدا درآورد و در حالی که تظاهر به بیماری می‌کرد، در حاشیه‌ جاده‌ای دراز کشید.
او می‌دانست که مرد با اسب خود از آنجا عبور می‌کند. همین اتفاق هم افتاد...
مرد با دیدن آن گدای رنجور، سرشار از همدردی، از اسب خود پیاده شد به طرف مرد بیمار و فقیر رفت و پیشنهاد کرد که او را نزدیک پزشک ببرد.
مرد گدا ناله‌کنان جواب داد: من فقیرتر از آن هستم که بتوانم راه بروم. روزهاست که چیزی نخورده‌ام و نمی‌توانم از جا بلند شوم. دیگر قدرت ندارم.
مرد به او کمک کرد که سوار اسب شود. به محض اینکه مرد گدا روی زین نشست، پاهای خود را به پهلوهای اسب زد و به سرعت دور شد.
مرد متوجه شد که گول بادیه‌نشین را خورده است. فریاد زد: صبر کن! می‌خواهم چیزی به تو بگویم.
بادیه‌نشین که کنجکاو شده بود، کمی دورتر ایستاد.
مرد گفت: تو اسب مرا دزدیدی. دیگر کاری از دست من برنمی‌آید، اما فقط کمی وجدان داشته باش و یک خواهش مرا برآورده کن.
"برای هیچ‌کس تعریف نکن که چگونه مرا گول زدی..."
بادیه‌نشین تمسخرکنان فریاد زد: چرا باید این کار را انجام دهم؟!
مرد گفت: چون ممکن است، زمانی بیمار درمانده‌ای کنار جاده‌ای افتاده باشد. اگر همه این جریان را بشنوند، دیگر کسی به او کمک نخواهد کرد.
بادیه‌نشین شرمنده شد. بازگشت و بدون اینکه حرفی بزند ، اسب اصیل را به صاحب واقعی آن پس داد...
برگرفته از کتاب بال‌هایی برای پرواز (نوشته: نوربرت لایتنر)


تاريخ : چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391 | 7:37 | نويسنده : ss

10 دروغی که باور کرده ایم!

جوان امروز: حکایت من و مدرسه و دروغ، حکایت من است و شب کویر و ستاره. اما ظاهرا چرخه یکسان بوده و اساتید نیز هر از چندی دروغی را به اذهان خام ما می بسته اند که دانستن آنها جدای از یادآوری خاطرات شیرین و سخت گذشته، مزید نمکی است بر دردهای چوب و شلنگ (همدردی مجدد با دهه پنجاه و شصتی ها).

۱-نیوتن جاذبه را به خاطر افتادن سیب بر روی سرش کشف کرد. این داستان را همیشه در مدرسه ها می شنیدیم که نیوتن عزیز زیر درخت سیب نشسته بوده و سیبی که در همان اثنا روی سرش می افتد او را به فکر می اندازد و نهایتا قانون جاذبه توسط او کشف می شود. اما واقعیت این است که خود نیوتن هیچگاه این داستان را مطرح نکرده است و این داستان چندین دهه پس از کشف قانون نیوتن و بعد از مرگ وی بر سر زبانها افتاد. شاید این داستان را باید بزرگترین دروغی که در مدرسه ها به ما گفته اند نام گذاشت.

 ۲- فصل ها بخاطر نزدیکی زمین به خورشید بوجود می آیند. به ما یاد دادند که بخاطر تغییر فاصله زمین از خورشید فصل ها از بهار به تابستان، پاییز و زمستان تغییر می کنند. این افسانه غلط است. در واقع در بسیاری از شهرها در فصل تابستان، فاصله بین زمین و خورشید، بیشتر از فصل های دیگر است. تحقیقات علمی این نکته را اثبات کرده اند که تغییر فصول بدلیل تغییر زاویه زمین بر روی محور خود ایجاد می گردد. هنگامی که زمای به صورت عمود بر خورشید قرار می گیرد تشعشع بیشتری را نیز دریافت می کند.

۳- سیاه چاله هر چه در اطرافش باشد را می خورد. (به درون خود می کشد) در مدرسه تصور شرورانه ای از سیاه چاله به ما دادند و می گفتند که سیاه چاله هر شئ اطرافش را بدرون خود می کشد. اما این تمام حقیقت نیست. سیاه چاله اجسام را به داخل خودش می کشد اما نه لزوما همه اجسام. به دلیل گرایش بالا در سطج سیاه چاله عمل کشش به سمت سیاه چاله رخ می دهد اما همواره این گرایش بر گرایش دیگر ستاره ها برتری نخواهد داشت.

 ۴- دیوار چین از کره ماه قابل رویت است. این داستان هیچ گاه به اثبات نرسیده است و در هیچ تصویر گرفته شده از خارج زمین، دیوار چین را نمی توان دید.

۵- هشت لیوان آب در طول روز برای سلامتی ضروری است. این یک باور عمومی است که برای زنده ماندن حتما می بایست آب خورد. و روزی هشت لیوان آب را ضروری می دانستند. اما واقعیت کمی متفاوت تر است. به منظور حفظ هیدراته بدن، می توانیم از نوشیدنی های دیگر نظیر میوه، آب میوه و سبزیجات استفاده کنیم که نیاز بدن به آب را تا حدودی تامین می کنند. بنابراین صرف ضرورت نوشیدن روزی هشت لیوان آب کاملا اشتباه است.

۶- مغز انسان دارای حواس پنج گانه است. این واقعیت که مغز انسان دارای پنج حس بینایی، بویایی، چشایی، شنوایی و لامسه است را همه در مدرسه ها آموخته ایم. اما این نیز یک فریب علمی بزرگ است. چرا که دانشمندان معتقدند مغز انسان دارای حواس دیگری نظیر حس تعادل، سرعت، گرسنگی، خارش، اکستراپولیت درد، اکستراپولیت حرارت (اکستراپولیت به این معنی است که شما قسمتی از موضوع را بدانید و بقیه آنرا بتوانید پیش بینی کنید. این مورد در نمودار های تحلیلی بسیار کاربرد دارد که نرم افزارهای محاسبه گر ادامه نمودار را با توجه به قسمت های موجود نمودار اکستراپوله می کنند) و امثالهم است. دانشمندان معتقد به این قضیه، حواس انسان را بین ۹ تا ۲۰ حس متغییر دانسته اند.

۷- همه انسان ها متفاوت هستند. در تعالیم مدرسه این افسانه قهریه را آموختیم که چون انسان ها شیوه آموزش متفاوت دارند لذا با یکدیگر متفاوت هستند. اما تحقیقات و آزمایشات علمی حقیقت دیگری را به اثبات رسانده اند. حقیقت این است که انسان ها هنگام قرار گرفتن در معرض موارد مشابه، رفتار یکسانی را نشان می دهند. و با توجه به تحقیقات تنها ویژگی های ظاهری بسیار از انسان ها متفاوت می باشد اما ویژگی رفتاری آنها در شرایط مشابه، یکسان است. (خوانندگان عزیز توجه نمایند که صحبت از تفکر جمعی و علمی درمیان است و وجود استثناء در اینگونه تحقیقات کاملا بدیهی به تظر می رسد و چه بسا تایید کننده صحت آزمایش باشد).

۸- گاز CO2 آلاینده است و مضر. حتما بیانیه های مختلف در مورد کاهش مصرف گاز دی اکسیدکربن جهت کنترل گرمایش زمین وکمک به محیط زیست شنیده اید و همگی متفق القول از تاثیر منفی این گاز بر محیط زیست و سلامتی و آلودگی های آن صحبت کرده اند. اما حقیقت بازهم کمی متفاوت تر است. CO2 مسئول اینهمه آلودگی نیست. حدود ۸۰% از اتمسفر را گاز نیتروژن تشکیل داده است. اگر این مقدار بیشتر بود، بعنوان مثال اگر ۱۰۰% آن نیتروژن بود ما دیگر قادر به زندگی بر روی زمین نمی بودیم. حیات بر روی کره مین بدون وجود CO2 نیز غیر ممکن است.  چرا که گیاهان برای رشد و نمو نیاز به دی اکسید کربن دارند. در واقع مواد سمی صنایع مخلوط شده با CO2 مسئول آلودگی آن است.

۹- خفاش کور است. در کلاس های درس آموختیم که خفاش ها کور هستند. اما درست نیست چرا که خفاش ها از سیستم Biosonar برای شناخت دنیای پیرامون خود استفاده می کنند. خفاش با دریافت پژواک صدای فرستاده شده می تواند موقعیت تمامی اشیاء اطرافش را تشخیص دهد. این سیستم تشخیص اشیاء بسیار دقیق و پیچیده است و شاید بهتر بود بجای لفظ کور برای سیستم بینایی پر برکت(نمی دونم چرا این اصطلاح را نوشتم!) خفاش، اصطلاح بهتری را به کار می بردند.

 ۱۰- صدای اردک اکو نمی شود. (کواک کواک) خوب یادم هست که آموخته بودم صدای اردک ها اکو نمی شود. اما در آن روزگاران مثل بقیه آموخته هایم هیچ علاقه ای به دانستن دلیلش نداشتم. اما امروز دارم و میدانم! صدای اردک اکو می شود و مسئله این است که گوش ما انسانها قادر به شنیدن صدای اکو آن نیست. دانشمندان با طراحی اتاق مخصوص توانستند پژواک صدای اردک را بشنوند.

نقل است؛ "شاه عباس صفوی" رجال کشور را به ضیافت شاهانه میهمان کرد، دستور داد تا درسرقلیان­ها بجای تنباکو، ازسرگین اسب استفاده نمایند. میهمان­ها مشغول کشیدن قلیان شدند! ودود و بوی پهنِ اسب فضا را پر کرد، اما رجال - از بیم ناراحتی‌ شاه - پشت سر هم بر نی قلیان پُک عمیق زده و با احساس رضایت دودش را هوا می دادند! گویی در عمرشان، تنباکویی به آن خوبی‌ نکشیده اند!
شاه رو به آنها کرده و گفت: «سرقلیان­ها با بهترین تنباکو پر شده اند، آن را حاکم همدان برایمان فرستاده است »
همه از تنباکو و عطر آن تعریف کرده و گفتند:« براستی تنباکویی بهتر از این نمی‌توان یافت»
شاه به رئیس نگهبانان دربار - که پک‌های بسیار عمیقی به قلیان می­زد- گفت: « تنباکویش چطور است؟ »
رئیس نگهبانان گفت:«به سر اعلیحضرت قسم، پنجاه سال است که قلیان می‌کشم، اما تنباکویی به این عطر و مزه ندیده­ام!»
شاه با تحقیر به آنها نگاهی‌ کرد و گفت: « مرده شوی تان ببرد که بخاطر حفظ پست و مقام، حاضرید بجای تنباکو، پِهِن اسب بکشید و بَه‌‌‌ بَه‌‌‌‌‌‌ و چَه چَه کنید