تاريخ : پنج شنبه 11 اسفند 1390 | 9:26 | نويسنده : ss

تصاویـر زیبـای عـاشقانـه و رومـانتیـک
 










































































































 


تاريخ : پنج شنبه 11 اسفند 1390 | 9:22 | نويسنده : ss

حقایـقی بـاورنکـردنی از زنـدگی آلبـرت اینـشتیـن
 


 

بله همگی ما می دانیم که اینشتین این فرمول (2mc=e) را کشف کرد. اما واقعیت آن است که چیزهای کمی در مورد زندگی خصوصی اش می دانیم. پس خودتان را با مرور این هشت مورد شگفت زده کنید!

1. او با سر بزرگ متولد شد
وقتی اینشتین به دنیا آمد خیلی چاق بود و سرش خیلی بزرگ تا آن جایی که مادر وی تصور می کرد فرزندش ناقص است اما بعد از چند ماه سر و بدن او به اندازه های طبیعی بازگشت.

2. حافظه اش به خوبی آنچه تصور می شود نبود
مطمئنا اینشتین توانسته کتاب های مملو از فرمول و قوانین را حفظ کند اما برای به یاد آوری چیزهای معمولی واقعا حافظه ی ضعیفی داشته است. او یکی از بدترین اشخاص در به یاد آوردن سالروز تولد عزیزان بود و عذر و بهانه اش برای این فراموش کاری مختص دانستن تاریخ تولد برای بچه های کوچک بود.

3. او از داستان های علمی، تخیلی متنفر بود
اینشتین از داستان های تخیلی بیزار بود زیرا احساس می کرد آنها باعث تغییر درک عامه مردم از علم می شوند و در عوض به آنها توهم باطلی از چیزهایی که حقیقتا نمی توانند اتفاق بیفتند میدهد. او می گفت:(من هرگز در مورد آینده فکر نمی کنم زیرا به زودی می آید.)



 

4. او در آزمون ورودی دانشگاه رد شد
در سال 1895 در سن 17 سالگی اینشتین که قطعا یکی از بزرگترین نوابغی است که تاکنون متولد شده در آزمون ورودی دانشگاه فدرال پلی تکنیک سوئیس رد شد. در واقع او بخش علوم و ریاضیات را پشت سرگذاشت اما در بخش های باقی مانده مثل تاریخ و جغرافی رد شد. وقتی بعد ها از او در این رابطه سوال شد گفت:(آنها بی نهایت کسل کننده بودند و او تمایلی برای پاسخ دادن به این سوالات را در خود احساس نمی کرد.)

5. علاقه ای به پوشیدن جوراب نداشت
اینشتین در سنین جوانی یافته بود که شصت پا باعث ایجاد سوراخ در جوراب می شود. سپس تصمیم گرفت که دیگر جوراب به پا نکند و این عادت تا زمان مرگش ادامه داشت.

6. او فقط یک بار رانندگی کرد
اینشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه از راننده مورد اطمینان خود کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان شنوندگان حضور داشت. یک روز اینشتین در حالی که در راه دانشگاه بود با صدای بلند در ماشین پرسید: چه کسی احساس خستگی می کند؟ راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و او جای اینشتین سخنرانی کند چرا که اینشتین تنها در یک دانشگاه استاد بود و در دانشگاهی که سخنرانی داشت کسی او را نمی شناخت و طبعا نمی توانستند او را از راننده اصلی تشخیص دهند قبول کرد. اما کمی تردید در مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از وی بپرسند او چه میکند در درونش داشت. به هر حال سخنرانی به نحوی عالی انجام شد ولی تصور اینشتین درست از آب درامد. دانشجویان در پایان سخنرانی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند. در این حین راننده باهوش گفت: سوالات به قدری ساده هستند که حتی راننده من نیز می تواند به آنها پاسخ دهد. سپس اینشتین از میان حضار برخواست و به راحتی به سوالات پاسخ داد به حدی که باعث شگفتی حضار شد.



 

 7. الهام گر او یک قطب نما بود
اینشتین در دوران نوجوانی یک قطب نما به عنوان هدیه تولد از پدرش دریافت کرده بود. وقتی او طرز کار قطب نما را مشاهده می نمود سعی می کرد طرز کار آن را درک کند. او بعد از انجام این کار بسیار شگفت زده شد. بنابراین تصمیم گرفت علت نیروهای مختلف در طبیعت را درک کند.

8. راز نهفته در نبوغ او
بعد از مرگ اینشتین در سال 1995 مغر او توسط توماس تولتزهاروی برای تحقیقات برداشته شد. هاروی تکه هایی از مغز اینشتین را برای دانشمندان مختلف در سراسر جهان فرستاد از این مطالعات دریافت می شود که مغز اینشتین در مقایسه با میانگین متوسط انسان ها مقدار بسیار زیادی سلولهای گلیال که مسئول ساخت اطلاعات هستند داشته است. همچنین مغز وی مقدار کمی چین خوردگی حقیقی موسوم به شیار سیلیسیوس داشته که این مسئله امکان ارتباط آسانتر سلولهای عصبی را با یکدیگر فراهم می سازد. علاوه بر اینها مغز وی دارای تراکم و چگالی زیادی بوده و همین طور قطعه اهیانه پایینی توانایی همکاری بیشتری با بخش تجزیه و تحلیل ریاضیات را داشته است.


 


تاريخ : پنج شنبه 11 اسفند 1390 | 7:12 | نويسنده : ss

دختران زیبا هستند پس از چراغ خاموش !

(شکسپیر)

همه پسران بی گناه هستند قبل از چراغ خاموش !

(زن شکسپیر)

یکی از ۲ راهی‌های زندگی وقتی‌ است که

نمی‌دانید در شیشه‌ای مقابل‌تان را باید «بکشید» یا «فشار دهید» !

تا حالا دقت کردین

وقتی می خوایم یقه لباس یا روی سینه رو نیگاه کنیم

لب و لوچه آدم کج میشه !

همین الان امتحان اگه کن باورت نمیشه !

غضنفر به نامزدش اس ام اس میده

عزیزم من تا ۱۰ دقیقه دیگه میام پیشت

اگه نیومدم اس ام اس رو دوباره بخون ! 

این روزها  اگه تو خونه باهاتون مهربون شدن

به سرعت خونه رو ترک کنید !

قضیه خونه تکونی جدیه !!

کاربردهای مختلف ” مُردن ” در فرهنگ ما !!

برو بمیر : برو گمشو !

بمیرم برایت : خیلی دلم برایت می سوزد !

می میرم برایت : عاشقتم !

می مردی ؟ : چرا کار را انجام ندادی ؟

… مردی ؟ : چرا جواب نمی دهی ؟

نمردیم و … : بالاخره اتفاق افتاد !

مردیم تا … : صبرمان تمام شد !

مرده : بی حال !

مردنی : نحیف و لاغر !

مردم : خسته شدم!

من بمیرم ؟ : راست می گی؟ 

حیف نون ظهر از سر کار برگشت خونه

دید خانومش نهار درست نکرده

از عصبانیت سرشو کوبید به دیوار

یهو یادش اومد مجرده !!!

رابطه هاى امروزى جوری شده که

مى تونید به همدیگه دست بزنید

ولى نمى تونید به گوشى هاى همدیگه دست بزنید !!

لذتی که تو دست توی دماغ کردن هست ، تو فین کردن نیست !

حالا لذت گوله کردن به کنار!

 

با کلمه آره یا نه جواب بده

آیا من میدونم که تو احمقی ؟!؟

یک واقعیت :

ﻭﻗﺘﻲ ﺑﭽﻪ ﺍﻱ ﺑه دنیا ﻣﻴﺎﺩ

ﻫﻤﻪ ﺟﻤﻊ می شن میگن:

ﭼﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻴﻪ ﭼﻪ ﺧﻨﺪهﻫﺎﺵ ﻣﺎﻣﺎﻧﻴﻪ ﻟﺒﺎﺷﻮ ﭼﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻴﻪ ﻭ . . .

اما ﺍﺯ ﺑﺎﺑﺎیی ﺧﺒﺮﻱ ﻧﻴﺴﺖ

ﻛﻲ ﻳﺎﺩ ﺑﺎﺑﺎ ﻣﻴﻔﺘﻦ !؟

ﻭﻗﺘﻲ ﭘﻮﺷﻚ ﺑﭽﻪ رو ﺑﺎﺯ می کنن

میگن: ﺍﻱ ﺑﺎﺑﺎ ﭼﻘﺪﺭ ﺭﻳﺪﻩ ! 

قابل توجه خانوما

مرد اونه که قلبتو شارژ کنه

نه سیم کارتتو !

همیشه معذرت خواهی به معنای غلط کردم نیست

گاهی ینی خفه شو !

 

۲ تا زن توی اتوبوس برای یک صندلی خالی دعواشون میشه

راننده میگه اونی که مسن تره بشینه روی صندلی

هر ۲ تا زن به هم نگاه کردن و صندلی خالی ماند ! 

اگر شرایط زندگی برای شما سخت شده و تحمل ندارید

و اگر در روابط عاشقانه خود شکست خورده اید

هنگامی که غم و اندوه شما را احاطه کرده

و هنگامی که اشک از چشمان شما جاری شده

فقط با ما تماس بگیرید

(روابط عمومی شرکت دستمال کاغذی اشک مال !)

تو رو خدا اگه قصد ازدواج داری بهم بگو

خودم میخوامت

التماست میکنم چرا حرف نمیزنی باهام

هر موقع میبینمت ساکتی

(مکالمه عضنفر با مانکن داخل مغازه!) oh go on

  

حکایت ویسکی خوردن ایرانیان

چگونه دیوانه شویم!

* از رفتگر محله عیدی بگیرید.
* سی دی قفل دار رو بشکنین تا قفلش باز بشه.
* جوراب های کثیف رو به پره های پنکه ببندید و پنکه را روشن کنید.
* با هندوانه یه قل دو قل بازی کنین !
* به دوست دکترتون بگین : مرض جدید چی داری ؟!
* نصف شب زنگ بزنید به اورژانس و بگویید: من مرض دارم ، بیاین منو ببرید!
* روز بازی پرسپولیس با استقلال، وسط تماشاچی ها بنشینید و با صدای بلند، ابومسلم را تشویق کنید !
* هفت تیری بذارید رو شقیقه راننده مترو و بگید یالا برو دبی.
* پیراهن را روی کت بپوشید.
* دقت کنید وقتی در مهمونی براتون نوشیدنی آوردند همه را اندازه بگیرید و بزرگترین رو انتخاب کنید تا کلاه سرتون نره.
* ماست را با چنگال بخورید.
* زنگ در خونه ها رو بزنین بعد وایسین ببینید چی میشه.
* سر جلسه کنکور بهترین وقت برای تخمه شکستنه.
* برای روز اول دانشگاه روپوش مدرسه بپوشید و کیف جومونگ به پشتتون آویزان کنید.
* سرتون رو به جای شامپو با سنگ پا بشورین تا خوب تمیز بشه.
* جزوه های کلاسیتون رو با دوات و قلم نی بنویسید.
* داخل خیابان بلندگو دستی بگیرید و بگید "پژو بزن کنار وگرنه گازت می گیرم”
* دم در ورودی دانشگاه چند قالب صابون بذارید.
* توی رستوران های باکلاس ته بشقابتون رو لیس بزنید .
* توی عروسی کراوات مهمونها رو با قیچی ببرید و در برید
* 100 تا قرص ویتامین c بخورید و بگید خود کشی کردم
* وقتی رئیستون حرف با مزه ای زد بزنید پس کله اش و بلند بلند بخندید
* تو خیابون داد بزنید : هی خره ! بعد هر کی برگشت بهش بگید مگه به خودت شک داری
* تو مترو محکم بزنید پس گردن بغلیتون و بعد که برگشت بلند بزنید زیر خنده
* کمربندتون رو به عنوان دم پشتتون وصل کنید و برید تو جامعه بچرخید
* از قصد تصادف کنید
* تو یه برج بیست طبقه تو آسانسور بمونید و هی برید طبقه 20 و برگردید پایین
* اگه پلیس مدارک ماشین رو خواست تحویلش بدید و بپرید برید سوار ماشینش بشید و در برید
* از پیف پاف به جای عطر استفاده کنید
* وقتی با کسی مشغول صحبت هستید آدامستان را در آورده و به دماقش بچسبانید
* روی زمین صاف مدام زمین بخورید
* از نرده پله های محل کارتان سر بخورید
* به جای جوراب دستکش پایتان کنید و صندل لا انگشتی بپوشید
* روی زیر شلواری راه راه کمربند ببندید
* به خودتان لاستیکی ببندید
* چای را توی نعلبکی ریخته و دراز بکشید و آنرا هورت بکشید
* توی گرمای تابستان پالتو بپوشید و از سرما بلرزید
* از پشت شیشه ماشین برای همه بیخود و بی جهت شکلک در بیاورید
* توی جلسات مهم آدامستان را باد کرده و بترکانید
* در جشن تولدهای کودکان فامیل دوره بیافتید و هر چه بادکنک می بینید بترکانید
* روی قرمه سبزی سس قرمز بریزید و پنیر رنده کنید

سوژه های دیدنی

 

 

.

 

 


تاريخ : پنج شنبه 11 اسفند 1390 | 7:11 | نويسنده : ss

دختران زیبا هستند پس از چراغ خاموش !

(شکسپیر)

همه پسران بی گناه هستند قبل از چراغ خاموش !

(زن شکسپیر)

یکی از ۲ راهی‌های زندگی وقتی‌ است که

نمی‌دانید در شیشه‌ای مقابل‌تان را باید «بکشید» یا «فشار دهید» !

تا حالا دقت کردین

وقتی می خوایم یقه لباس یا روی سینه رو نیگاه کنیم

لب و لوچه آدم کج میشه !

همین الان امتحان اگه کن باورت نمیشه !

غضنفر به نامزدش اس ام اس میده

عزیزم من تا ۱۰ دقیقه دیگه میام پیشت

اگه نیومدم اس ام اس رو دوباره بخون ! 

این روزها  اگه تو خونه باهاتون مهربون شدن

به سرعت خونه رو ترک کنید !

قضیه خونه تکونی جدیه !!

کاربردهای مختلف ” مُردن ” در فرهنگ ما !!

برو بمیر : برو گمشو !

بمیرم برایت : خیلی دلم برایت می سوزد !

می میرم برایت : عاشقتم !

می مردی ؟ : چرا کار را انجام ندادی ؟

… مردی ؟ : چرا جواب نمی دهی ؟

نمردیم و … : بالاخره اتفاق افتاد !

مردیم تا … : صبرمان تمام شد !

مرده : بی حال !

مردنی : نحیف و لاغر !

مردم : خسته شدم!

من بمیرم ؟ : راست می گی؟ 

حیف نون ظهر از سر کار برگشت خونه

دید خانومش نهار درست نکرده

از عصبانیت سرشو کوبید به دیوار

یهو یادش اومد مجرده !!!

رابطه هاى امروزى جوری شده که

مى تونید به همدیگه دست بزنید

ولى نمى تونید به گوشى هاى همدیگه دست بزنید !!

لذتی که تو دست توی دماغ کردن هست ، تو فین کردن نیست !

حالا لذت گوله کردن به کنار!

 

با کلمه آره یا نه جواب بده

آیا من میدونم که تو احمقی ؟!؟

یک واقعیت :

ﻭﻗﺘﻲ ﺑﭽﻪ ﺍﻱ ﺑه دنیا ﻣﻴﺎﺩ

ﻫﻤﻪ ﺟﻤﻊ می شن میگن:

ﭼﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻴﻪ ﭼﻪ ﺧﻨﺪهﻫﺎﺵ ﻣﺎﻣﺎﻧﻴﻪ ﻟﺒﺎﺷﻮ ﭼﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻴﻪ ﻭ . . .

اما ﺍﺯ ﺑﺎﺑﺎیی ﺧﺒﺮﻱ ﻧﻴﺴﺖ

ﻛﻲ ﻳﺎﺩ ﺑﺎﺑﺎ ﻣﻴﻔﺘﻦ !؟

ﻭﻗﺘﻲ ﭘﻮﺷﻚ ﺑﭽﻪ رو ﺑﺎﺯ می کنن

میگن: ﺍﻱ ﺑﺎﺑﺎ ﭼﻘﺪﺭ ﺭﻳﺪﻩ ! 

قابل توجه خانوما

مرد اونه که قلبتو شارژ کنه

نه سیم کارتتو !

همیشه معذرت خواهی به معنای غلط کردم نیست

گاهی ینی خفه شو !

 

۲ تا زن توی اتوبوس برای یک صندلی خالی دعواشون میشه

راننده میگه اونی که مسن تره بشینه روی صندلی

هر ۲ تا زن به هم نگاه کردن و صندلی خالی ماند ! 

اگر شرایط زندگی برای شما سخت شده و تحمل ندارید

و اگر در روابط عاشقانه خود شکست خورده اید

هنگامی که غم و اندوه شما را احاطه کرده

و هنگامی که اشک از چشمان شما جاری شده

فقط با ما تماس بگیرید

(روابط عمومی شرکت دستمال کاغذی اشک مال !)

تو رو خدا اگه قصد ازدواج داری بهم بگو

خودم میخوامت

التماست میکنم چرا حرف نمیزنی باهام

هر موقع میبینمت ساکتی

(مکالمه عضنفر با مانکن داخل مغازه!) oh go on

  

حکایت ویسکی خوردن ایرانیان

چگونه دیوانه شویم!

* از رفتگر محله عیدی بگیرید.
* سی دی قفل دار رو بشکنین تا قفلش باز بشه.
* جوراب های کثیف رو به پره های پنکه ببندید و پنکه را روشن کنید.
* با هندوانه یه قل دو قل بازی کنین !
* به دوست دکترتون بگین : مرض جدید چی داری ؟!
* نصف شب زنگ بزنید به اورژانس و بگویید: من مرض دارم ، بیاین منو ببرید!
* روز بازی پرسپولیس با استقلال، وسط تماشاچی ها بنشینید و با صدای بلند، ابومسلم را تشویق کنید !
* هفت تیری بذارید رو شقیقه راننده مترو و بگید یالا برو دبی.
* پیراهن را روی کت بپوشید.
* دقت کنید وقتی در مهمونی براتون نوشیدنی آوردند همه را اندازه بگیرید و بزرگترین رو انتخاب کنید تا کلاه سرتون نره.
* ماست را با چنگال بخورید.
* زنگ در خونه ها رو بزنین بعد وایسین ببینید چی میشه.
* سر جلسه کنکور بهترین وقت برای تخمه شکستنه.
* برای روز اول دانشگاه روپوش مدرسه بپوشید و کیف جومونگ به پشتتون آویزان کنید.
* سرتون رو به جای شامپو با سنگ پا بشورین تا خوب تمیز بشه.
* جزوه های کلاسیتون رو با دوات و قلم نی بنویسید.
* داخل خیابان بلندگو دستی بگیرید و بگید "پژو بزن کنار وگرنه گازت می گیرم”
* دم در ورودی دانشگاه چند قالب صابون بذارید.
* توی رستوران های باکلاس ته بشقابتون رو لیس بزنید .
* توی عروسی کراوات مهمونها رو با قیچی ببرید و در برید
* 100 تا قرص ویتامین c بخورید و بگید خود کشی کردم
* وقتی رئیستون حرف با مزه ای زد بزنید پس کله اش و بلند بلند بخندید
* تو خیابون داد بزنید : هی خره ! بعد هر کی برگشت بهش بگید مگه به خودت شک داری
* تو مترو محکم بزنید پس گردن بغلیتون و بعد که برگشت بلند بزنید زیر خنده
* کمربندتون رو به عنوان دم پشتتون وصل کنید و برید تو جامعه بچرخید
* از قصد تصادف کنید
* تو یه برج بیست طبقه تو آسانسور بمونید و هی برید طبقه 20 و برگردید پایین
* اگه پلیس مدارک ماشین رو خواست تحویلش بدید و بپرید برید سوار ماشینش بشید و در برید
* از پیف پاف به جای عطر استفاده کنید
* وقتی با کسی مشغول صحبت هستید آدامستان را در آورده و به دماقش بچسبانید
* روی زمین صاف مدام زمین بخورید
* از نرده پله های محل کارتان سر بخورید
* به جای جوراب دستکش پایتان کنید و صندل لا انگشتی بپوشید
* روی زیر شلواری راه راه کمربند ببندید
* به خودتان لاستیکی ببندید
* چای را توی نعلبکی ریخته و دراز بکشید و آنرا هورت بکشید
* توی گرمای تابستان پالتو بپوشید و از سرما بلرزید
* از پشت شیشه ماشین برای همه بیخود و بی جهت شکلک در بیاورید
* توی جلسات مهم آدامستان را باد کرده و بترکانید
* در جشن تولدهای کودکان فامیل دوره بیافتید و هر چه بادکنک می بینید بترکانید
* روی قرمه سبزی سس قرمز بریزید و پنیر رنده کنید

سوژه های دیدنی

 

 

.

 

 


تاريخ : چهار شنبه 10 اسفند 1390 | 7:57 | نويسنده : ss
 
 
 
شما فرد ثروتمندی نیستید مگر این که مالک چیزی باشید که با پول نمی توان آن را خرید.
 
 
 
مجله موفقیت: شما فرد ثروتمندی نیستید مگر این که مالک چیزی باشید که با پول نمی توان آن را خرید. «گرت بروکس»


 

*مفهوم واقعی عشق: گرمای حاصل از عشق سال ها زندگی مشترک با کسی که می دانید انتخاب مناسبی برای شما بوده است.

*زیبایی: چراکه زیبایی در چشم بیننده است.

*دوستی حقیقی: دوست شما هرچقدر ضعیف و ناتوان باشد سمت شما ایستاده و زمانی که به جز او هیچ کس را ندارید از شما جانبداری می کند.

*آرامش خاطر: که آن را تنها با صداقت قلبی می توان به دست آورد.

*نگاه یک فرد تازه کار: که هرگز دیگر مانند بار اول نخواهند بود.

*لذت تعریف کردن یک ماجرای جالب و واقعی: یکی از وسوسه انگیزترین نقش هایی که در زندگی بازی می کنیم نقش یک قصه گوست. کمتر چیزی هست که به اندازه تعریف کردن یک داستان یا ماجرای جالب لذت داشته باشد.

*شادی: شاید واقعی با انجام کاری که دوست داشته و به آن اعتقاد دارید به دست می آید.

*موفقیت: تعریف ساده موفقیت، کسب مهارت در انجام کاری است که به آن علاقه دارید.

*یک لحظه خاص از زمان: لحظه ای که رفته دیگر رفته است، حسرت آن را نخورید.

*خنده یک نوزاد: نوزادان به پول اهمیت نمی دهند. آنها عشق، محبت و زندگی در لحظه را می شناسند.

*ملاقات ناگهانی دوستی که مدت ها از او بی خبر بوده اید: سال هاست که او را ندیده اید و فکر می کرده اید شاید یدگر هرگز او را نبینید. اما ناگهان او سر راهتان سبز می شود.

*احساس رضایت از موفقیت خویشتن: شما به هدف خاصی چشم دوخته و تا جایی که به موفقیت برسید آن را دنبال کرده اید. اکنون بهانه ای برای جشن گرفتن دارید.

*صدای قطره های باران: درحالی که روی مبل راحتی لم داده اید، صدای باران را از بیرون می شنوید. کمتر صدایی هست که تا این اندازه آرام بخش باشد.

*یک گفت و گوی خوب و خالصانه:  لحظاتی که گفت و گوی ساده ای در جریان است و همه حضار به همان اندازه که صحبت می کنند چیزهایی نیز می آموزند.

*تحسین وتمجید غیرمنتظره: بعد ازظهر تعطیل کسل کننده دیگری از راه رسید اما به محض اینکه وارد منزل می شوید، همسرتان می گوید: «چقدر این پیراهن بهت میاد!!»


 

*احساس این که ایده های شما مفید و به درد بخور بوده اند: تمام روز درگیر حل یک مشکل پیچیده بوده اید اما به نتیجه ای نرسیده اید. در حالی که کاملا ناامید شده اید ناگهان تصمیم می گیرید آخرین راه ممکن را نیز امتحان کنید. بارها شکست خورده اید اما این بار ایده شما کارساز از آب درمی آید.

*شنیدن اتفاقی آهنگ مورد علاقه تان: در یک ترافیک سنگین گیر افتاده اید و برای پرت کردن حواس خودتان با بدخلقی امواج رادیو را عوض می کنید که ناگهان آهنگ موردعلاقه خود را می شنوید.

*بعدازظهر آفتابی روز جمعه: پرنده ها آواز سر داده اند، نسیم خنکی می وزد و پرتوهای خورشید صورت شما را گرم می کنند.

*یادآوری خاطرات خوب دوران کودکی: اولین روزی که دوچرخه سواری را یاد گرفتید به خاطر می آورید؟ اولین باری که با پدرتان کشتی گرفتید چطور؟ اولین باری که با دوستان خود از درخت بالا رفتید؟

*یادکردن از گذشته ها با یک دوست صمیمی: آن تجربه های خنده داری که شما دو نفر در گذشته در کنار یکدیگر داشته اید.

*محبت: ثروت واقعی از آن کسانی است که حرف دل خود را گوش می کنند. شما نمی توانید مهر و محبت کسی را با پول بخرید یا برعکس کاری کنید که او علاقه خود را تسلیم مادیات کند.

*اشیایی که بار احساسی و شور فراوانی در آنها نهفته است: عکس های قدیمی خانوادگی، جعبه موسیقی مادربزرگ، نقاشی هایی که فرزند خردسال برادرتان برای شما کشیده و خیلی چیزهای دیگر که نمی توان قیمتی بر روی آنها گذاشت.

*استشمام یک بوی خوش و آشنا: بعد از سال ها به منزل پدری خود بازمی گردید و عطر آشنای آن خانه را استشمام می کنید. بوی درخت میوه همسایه به مشامتان می خورد. همین که از در رد می شوید، همان بوی آشنای همیشگی شامه شما را می نوازد و با خودتان می گویید: «هیچ جا خانه خود آدم نمی شود!!»

*پی بردن به طنز نهفته در یک لطیفه بامزه: لطیفه ای که دفعه اول وقتی آن را می شنوید متوجه منظور آن نمی شوید.

*استعدادهای شگفت انگیزی که از بدو تولد با شما بوده اند: مانند نبوغ ذهنی یا صدای زیبایی که دارید.


 

*هیجان خنداندن دیگران: چراکه خنده آنها لبخند را بر لب خودتان نیز می نشاند.

*تقویت حواس پنجگانه: بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه هرکدام دریچه ای به سوی کسب تجارب رضایت بخشی از زندگی هستند.

*تقسیم یک خنده درست و حسابی با دوستان و اعضای خانواده: برخی از به یادماندنی ترین خاطرات زندگی همه ما همان لحظاتی هستند که با خنده و شوخی سپری شده اند.

*گرما و راحتی رختخواب خودتان: هیچ جا برای خوابیدن راحت تر از رختخواب خودتان نیست.

*تماشای حیوانات وحشی در طبیعت: مانند اوج گرفتن شکوهمندانه یک عقاب بر فراز درختان یا خرامیدن آهو در یک دشت سبز.

*بیدارشدن با عطر غذای خانگی: هنوز در خواب ناز به سر می برید اما یکی از عزیزان شما هست که می داند به زودی با احساس گرسنگی از خواب بیدار خواهید شد.

*آرامش سکوت کامل: هیسسسسس!

*صدای وزیدن نسیم لا به لای درختان: این صدای مادر طبیعت است که شما را احاطه کرده است.
*تجربه تماشای مردم: این کار جالبی است که هیچ وقت کسی از انجام آن سیر نمی شود. شما نمی توانید لذت این سرگرمی را با پول بخرید.

*تماشای طلوع و غروب خورشید در کنار همسرتان: برای این کار وقت بگذارید، ارزشش را دارد.

*شنیدن صدای امواج اقیانوس و تماشای آن: این نیز یکی دیگر از پدیده های طبیعت است.

*تپش قلب بعد از انجام یک ورزش سنگین: احساس می کنید که دنیا را مغلوب خود ساخته اید.

*لذت خیالبافی: نشستن، اندیشیدن و رویاپردازی.


 

*وقتی همسرتان می گوید دوستت دارم: و شما می دانید که منظور واقعی او همین است چرا که صداقت در چشمانش موج می زند.

*وقتی یک نفر بی خبر روز تلودتان را به شما تبریک می گوید: دوستی که ماه هاست او را ندیده اید روز تولدتان زنگ می زند تا به شما تبریک بگوید.

*پیداکردن چیزی که فکر می کردید برای همیشه آن را گم کرده و از دست داده اید: بعد از روزها جست و جو بالاخره تسلیم شده اید و اکنون بعد از شش ماه ناگهان آن را پیدا می کنید.

*فکر بکر پنهان در یک اثر هنری خلاقانه: هر قطعه و اثر هنری در چشم بیننده ای که به نوعی در ساخت آن دست داشته فوق العاده ارزشمند است. خلاقیت نهفته در آثار هنری نیز از این قاعده مستثنا نیست.

*یک لحظه تلاقی نگاه با یک فرد غریبه: شما هرگز او را ندیده اید و شاید دیدگر هم او را نبینید اما فقط یک لحظه از زمان را با یکدیگر قسمت کرده اید.

*در آغوش گرفتن یکی از عزیزان خانواده: بغل کردن گرم و صمیمانه عزیزانتان همان چیزی است که آرزو دارید تا ابد به طول بینجامد.

*خواندن یک آواز شاد از ته دل: دوست دارید فریاد بکشید، دست های خود را بالا ببرید و چهچه بزنید!

*تماشای نفس خودتان در یک هوای سرد: این پدیده ساده از همان دوران کودکی توجه شما را به خود جلب کرده است.

*احساس پذیرش: اکنون که پذیرفته شده اید عضوی از یک گروه بزرگ تر هستید و این احساس خوبی به شما می دهد.


 

*تماشای ابرهایی که اشکال عجیب و غریب و بامزه ای دارند: این اشکال شاید بار دیگر تکرار نشوند.

*بغل کردن یک نوزاد تازه متولد شده: واقعا احساس زیبایی است، فوق العاده زیبا.

*وقتی می دانید که می توانید به کسی اعتماد کنید: شما این اع تماد و اطمینان را در چشمان او می خوانید و آن را از صمیم قلب احساس می کنید. هیچ نیت و انگیزه مخفی و پنهانی وجود ندارد.

*نشستن دور آتش با دوستان: این یکی از بهترین لحظات برای یادآوری خاطرات و قصه گویی درباره مسایلی است که به آنها اهمیت می دهید.

*تماشای یک زوج سالمند: تماشای این که چگونه عشق از آزمایش گذر زمان سربلند بیرون آمده است.

*زیبایی آسمان مهتابی: کمتر چیزی با لذت خیره شدن به مهتاب در آسمان برابری می کند.

*قدرت پریدن از سنگ های درون رودخانه: مهم نیست چه سن و سالی دارید، برای انجام این کار هیچ وقت دیر نیست.

*تماشای روشنایی شهر در دوردست: کار فوق العاده آرامش بخشی است.

*وقتی می دانید همسرتان در منزل منتظر شماست: بله این ثبات زندگی شما را نشان می دهد و او بخش مهمی از این ماجراست.

*تماشای همسرتان درحالی که به خواب فرو رفته است: همین که کنار او هستید و با او نفس می کشید کفایت می کند.

*رنگ پاییز: این هنر مادر طبیعت است.


 

*کسانی که تنها با فکر کردن به آنها لبخند می زنید: هرجا که باشم، دست به هر کاری که بزنم، کافی است به او فکر کنم تا لبخندی روی لب هایم بنشیند.

*وقتی می دانید که مردم دست نوشته های شما را می خوانند: کلمات  نمی توانند لذت ن را توصیف کنند.

*هیجان خواندن نظر جدیدی که در وبلاگ شما به ثبت رسیده است: همه ما این کار را دوست داریم.
 

تاريخ : چهار شنبه 10 اسفند 1390 | 7:54 | نويسنده : ss
عجایبی که فقط در ایران می توان دید!














































 

تاريخ : چهار شنبه 10 اسفند 1390 | 7:52 | نويسنده : ss
 
 
 
سطح این هرم وارونه، از شیشه ساخته خواهد شد تا ورود اشعه خورشید به داخل بخش های مختلف برج معکوس، راحت تر شود.
 
 
 

 
قرار است در مکزیک برج معکوس در 300 متری زمین ساخته شود.

 
به گزارش روزنامه البیان امارات، مهندسان معماری، یک برج معکوس 65 طبقه را در عمق 300 متری زیر زمین طراحی کرده اند.

 
ایده طراحی برج معکوس در مرکز شهر مکزیکو پایتخت مکزیک برای مقابله با قوانین ساخت برج هاست. براساس قوانین پایتخت، حداکثر طبقات برج ها می بایست هشت طبقه باشد وتخریب ساختمان های قدیمی نیز ممنوع می باشد.

 

 
10 طبقه از این برج معکوس برای واحدهای مسکونی، تجاری و موزه و 35 طبقه هم برای واحدهای اداری اختصاص خواهد یافت.

 
مهندس "استيبان سواريز" طراح برج معکوس گفته است که این برج شامل یک مرکز فرهنگی نیز خواهد بود.

 
وی اضافه کرد: سطح این هرم وارونه، از شیشه ساخته خواهد شد تا ورود اشعه خورشید به داخل بخش های مختلف برج معکوس، راحت تر شود. 

 

 
منبع : عصـــر ایران

تاريخ : چهار شنبه 10 اسفند 1390 | 7:48 | نويسنده : ss
 
 
 
افزایش قیمت خودروهای داخلی در حالی اتفاق افتاده که پیشنهاد خودروسازان برای تعیین قیمت‌های جدید و افزایش قیمتهای فعلی در وزارت صنعت در حال بررسی است.
 
 
 
فارس: با وجود تأکید مکرر وزیر صنعت بر کنترل قیمت‌ محصولات صنعتی از جمله خودرو، قیمت خودروهای داخلی همچنان با رشد شتابان همراه است و برخی خودروها با افزایش قیمت یک تا 14 میلیون تومانی طی 3 هفته اخیر مواجه شدند.

افزایش قیمت خودروهای داخلی در حالی اتفاق افتاده که پیشنهاد خودروسازان برای تعیین قیمت‌های جدید و افزایش قیمتهای فعلی در وزارت صنعت در حال بررسی است.

به گفته غضنفری وزیر صنعت دو مدل تعیین قیمت برای خودروهای داخلی در وزارت صنعت در حال بررسی است که در یک مدل، قیمت خودروها بر اساس قیمت تمام شده مشخص می‌شود و براساس مدل دیگر نیز قیمت‌ها در حاشیه بازار تعیین خواهد شد.

وی افزود: قرار است مدل نهایی تا دو هفته آینده مشخص شود.

این در حالی است که هم اکنون هر دستگاه پژو 206 معمولی با 700 هزار تا یک میلیون تومان افزایش نسبت به سه هفته پیش، با قیمت 15 میلیون و 900 هزار تومان در مدل 90 و 16 میلیون و 700 هزار تومان در مدل 91 معامله می‌شود.

همچنین نوع صندوقدار این خودرو با افزایش یک میلیون تومانی طی 3 هفته اخیر، در مدل 90 با قیمت 22 میلیون تومان و در مدل 91 با قیمت 24.5 تا 25 میلیون تومان به مشتریان عرضه می‌شود.

تندر 90 نیز از جمله خودروهای داخلی است که این روزها با افزایش قیمت چشمگیری روبرو بوده به طوری که قیمت هر دستگاه از این خودرو در مدل 91 از 16 میلیون و 100 هزار تومان به 18 میلیون و 700 هزار تومان افزایش یافته است.

بررسی بازار نشان می‌دهد هر دستگاه مگان در مدل 90 با قیمت 32 میلیون تومان و در مدل 91 با قیمت 34.5 میلیون تومان در بازار عرضه می‌شود.

در مورد پژو 207 نیز می‌توان به افزایش 4 میلیون تومانی قیمت این خودرو در بازار اشاره کرد به طوری که در حال حاضر هر دستگاه پژو 207 مدل 91 در بازار با قیمت 27 میلیون و 500 هزار تومان خرید و فروش می‌شود. این در حالی است که حدود دو هفته پیش قیمت این خودرو 23 میلیون و 500 هزار تومان بود.

ماکسیما نیز این روزها با قیمت 62 میلیون تومان در مدل 91 به مشتریان عرضه می‌شود در حالی که قیمت این خودرو سه هفته پیش حدود 46 میلیون تومان بود.

افزایش قیمت برخی مدل‌های خودرو در حالی اتفاق افتاده که قیمت محصولات پرفروشی مانند پژو 405 و پراید دامنه نوسان زیادی نسبت به خودروهای دیگر نداشته و افزایش قیمت این خودروها طی سه هفته اخیر بین 100 تا 200 هزار تومان بوده است.

رشد بیش از حد قیمت خودروهای داخلی و عرضه این محصولات با قیمت‌های غیرواقعی در بازار باعث کاهش استقبال مردم از خرید خودرو شده و بازار را تا حدی با رکود روبرو کرده است.

هرچند اخیراً افزایش قیمت قابل توجهی از سوی شرکتهای خودروساز اعمال نشده است ولی خودروسازان معتقدند به دلیل افزایش هزینه تمام شده تولید در پی نوسان نرخ ارز و مشکل تأمین قطعه از داخل و خارج باید افزایش قیمت برخی خودروهای داخلی صورت گیرد.

 در مقابل وزیر صنعت معتقد است: مشکلی در تأمین قطعات خودروها وجود ندارد و هیچ یک از فروشندگان خارجی قطعات نیز ایران را تحریم نکرده‌اند.


وی می‌گوید: در حال حاضر مشکل انتقال ارز برای تولید کنندگان وجود دارد، نه تأمین قطعات و مواد اولیه.  

تاريخ : چهار شنبه 10 اسفند 1390 | 7:48 | نويسنده : ss
 این برج كه دومین برج بلند دنیا نیز هست، "اویز" نام دارد كه توسط یك شركت مهندسی آلمانی در شهر كیپ تاون آفریقای جنوبی طراحی و ساخته می شود.







 

منبع: عصر ایران

تاريخ : چهار شنبه 10 اسفند 1390 | 7:46 | نويسنده : ss
 
 
 
همه ما سعی بر آن داریم که با ثبت نام در مدارس بهتر و کلاس های مختلف تقویتی، هوش و استعداد تحصیلی فرزندانمان را تا حد امکان بالا ببریم، اما در این میان هستند افرادی که استعدادهای خدادادی برای تحصیل داشته اند، به طوری که در سنین پایین به دانشگاه های بزرگ کشور و جهان راه یافته و با عنوان پروفسور و استاد در آنها مشغول به کار شده اند.
 
 
 
برترین ها به نقل از روزنامه آسیا: جامعه امروزی به تحصیل اهمیت بسیاری می دهد و همه ما سعی بر آن داریم که با ثبت نام در مدارس بهتر و کلاس های مختلف تقویتی، هوش و استعداد تحصیلی فرزندانمان را تا حد امکان بالا ببریم، اما در این میان هستند افرادی که استعدادهای خدادادی برای تحصیل داشته اند، به طوری که در سنین پایین به دانشگاه های بزرگ کشور و جهان راه یافته و با عنوان پروفسور و استاد در آنها مشغول به کار شده اند. همه این اعجوبه ها، نبوغ خود را از کودکی و سنین خیلی پایین به نمایش گذاشته و اطرافیان را حیرت زده کرده اند.

زینپ تون (Zeynep Ton) استاد برجسته


 

زینپ تون چندی پیش به عنوان یکی از 40 استاد برتر دانشگاه هاروارد برگزیده شد. او در سال 1992 بورسیه تحصیلی در دانشگاه پنسیلوانیا را به دلیل موقیت در رشته والیبال اخذ کرد و برای تحصیل در رشته مهندسی صنعت وارد دانشگاه شد. سپس او مدرک دکترای خود را در رشته بازرگانری از این دانشگاه گرفت.

زینپ تون در 36 سالگی با این موفقیت حرفه ای که کسب کرد، در زمره برترین اساتید هاروارد قرار گرفت و باعث افتخار کشورش، ترکیه شد. او پس از مدرک دکترا شروع به تدریس در رشته مدیریت زنجیر تولید و هماهنگ سازی کرد و سال گذشته توسط دانشجویان به عنوان استاد نمونه انتخاب شد. یک سال پس از این موفقیت بود که نشریه علمی آموزشی دانشگاه در آمریکا او را در زمره 40 استاد برتر و جوان دانگشاه هاروارد قرار داد.

تد کزینسکی (Ted Kaczynaski)


 

تئو دورجان (تد) کزینسکی متولد ماه می سال 1942 است. او معروف به یونا بامبر (بمب گذار دانشگاه و فرودگاه) و یک ریاضیدان و منتقد اجتماعی آمریکایی است که با بمب گذاری خود موجب مرگ 3 نفر و مرجوح شدن 23 نفر و البته زندانی شدن خود شد. کزینسکی در شیکاگو به دنیا آمد و از کودکی نابغه بود. او در 16 سالگی به دانشگاه رفت و در 25 سالگی با مدرک دکترای ریاضیات در دانشگاه کالیفرنیا به تدریس پرداخت.

او در سال 1971 به یک اتاقک بدون آب و برق در مونتانا رفت تا خود را به خودکفایی کامل برساند. در همان زمان شروع به ساختن بمب های دستی پیشرفته کرد و از سال 1978 تا 1995 شانزده بمب در چندین دانشگاه و فرودگاه کار گذاشت. او پس از دستگیرشدن در دادگاه گفت هدفش از این کار جلب توجه مردم و تاکید بر از بین رفتن تدریجی آزادی انسان از طریق تکنولوژی های مدرن بوده است. او سرانجام به حبس ابد بدون تخفیف محکوم شد.

نوام الکیس (Noam Elkies) برنده مدال طلای المپیاد


 

نوام الکیس متولد آگوست 1966، ریاضیدان آمریکایی و استاد شطرنج است. او در 14 سالگی مدال طلای المپیاد بین المللی ریاضیات را با نمره کامل اخذ کرد و در آن زمان جوان ترین بنده مدال طلا در المپیاد بود. او در 12 سالگی دیپلم گرفت و وارد دانشگاه کلمبیا شد و وقتی 16 سال و 4 ماهه بود در مسابقات پوتنام شرکت کرد.

نوام در 18 سالگی به عنوان دانشجوی ممتاز با مدرک کارشناسی ریاضیات و موسیقی فارغ اتحصیل شد و در 20 سالگی مدرک دکترا را از دانشگاه هاروارد گرفت. الکیس در سال 1990 در دانشگاه هاروارد دستیار شد و در سال 1993 یعنی در 26 سالگی یک پروفسور تمام عیار شد. او به لدیل دانش برجسته اش در زمینه ارتباط بین ریاضیات و موسقی شهرت دارد.

اریک دیمین Erik Demaine (نابغه ای در عصر کامپیوتر)


 

اریک، دیمین متولد فوریه سال 1981، استاد علوم کامپیوتری دانشکده فنی دانشگاه ماساچوست است. او در هالیناکس کانادا به دنیا آمد و در کودکی به دلیل وضعیت حرفه پدر و مادرش که هنرمند و مجسمه سا زبودند، دائم در سفر بود. اریک یک نابغه بود. او در خانه درس خواند و در 12 سالگی وارد دانشگاه دالهوسی در کانادا شد. وقتی تنها 14 داشت مدرک لیسانس و در 20 سالگی مدرک دکترا گرفت.

او مدتی در زمینه طراحی کامپیوتر تحقیق کرد و مدال طلای دانگشاه واترلو را از سان خود کرد. سپس در سال 2003 جایزه دکترای NSERC را به دلیل ارائه بهترین تز دکترا و تحقیقات در کانادا اخذ کرد. اریک در 20 سالگی به هیئت علمی دانشکده MIT پیوست و جوان ترین پروفسور تاریخ دانشکده فنی ماساچوست شد. او هم اکنون علاوه بر تدریس در دانشگاه، عضو تئوری گروه کامپیوتری در آزمایشگاه علوم کامپیوتری و هوش مصنوعی دانشگاه MIT است.

مایکل کیون کرنی (Michael Kearney) اعجوبه ای در دنیای نوابغ


 

مایکل کرنی متولد ژانویه 1984 در هونولولو در هاوایی، یکی از اعجوبه های نبوغ دنیا است که از 17 سالگی پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه به طور پراکنده تدریس در دانشکده را آغاز کرد. مایکل در کودکی بچه ای بیش فعال بود و در خانه توسط مادر دورگه آمریکایی ژاپنی اش آموزش تحصیلی می دید. خواهر کوچک تر او مگان هم یک کودک نابغه است.

وقتی مایکل 4 سال داشت مورد آزمون پیشرفته ریاضی قرار گرفت و با اینکه برای آن امتحان، درسی نگرفته بود، نمره کامل را اخذ کرد. سپس در دبیرستان کالیفرنیا ثبت نام کرد و یک سال بعد در 6 سالگی دیپلم گرفت. در 8 سالگی در کالج سانتاروزا پذیرفته شد و در 10 سالگی نام او به عنوان کم سن ترین دانشجوی فارغ التحصیل دانشگاه با مدرک کارشناسی مردم شناسی ثبت شد. مایکل در 14 سالگی از دانشگاه مدیل تسنی در رشته بیوشیمی فارغ التحصیل شد. او مدتی صاحب رکوردهای مختلفی ازجمله جوان ترین فارغ التحصیل از دانشگاه در دنیا بود که مدتی بعد تاتا گات تولسی این عنوان را تصاحب کرد. او در دانشگاه های واندر بیلت و تسنی تدریس کرده است و وقتی 17 سال داشت، دومین مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته علوم کامپیوتری اخذ کرد.

تاتاگات اواتار تولسی (Tathagat Avatar Tulsi) کودک نابغه


 

تاتاگات اواتار تولسی متولد 9 سپتامبر 1987 یک فیزیکدان هندی است که از کودکی به عنوان کودک نابغه در جهان شناخته شده بود. او در 9 سالگی دبیرسان را به پایان رساند و در 10 سالگی لیسانس گرفت. در 12 سالگی موفق به اخذ مدرک فوق لیسانس از دانشگاه علوم پانتا شد. تاتاگات تولسی در آگوست سال 2009 موفق به دریافت مدرک دکترا از دانشگاه علوم هند شد. او در آن زمان 21 سال داشت. در جولای 2010 سمت استادی و استادیاری قراردادی دانشگاه IIT بمبئی به او پیشنهاد شد و در حال حاضر به این شغل دانشگاهی مشغول است.

کالین مک لارن (Colin Mclaren) قدیمی ترین استاد جهان


 

قدیمی ترین استاد جوان که در تاریخ به ثبت رسیده، کالین مک لارن متولد فوریه 1698 (مرگ 1746) است که یک ریاضیدان اسکاتلندی بود. او در کودکی از پدر و مادر یتیم شد و تحت حمایت و سرپرستی عموی خود درآمد. مک لارین در 11 سالگی وارد دانشگاه گلدسکو شد و سه سال بعد با ارائه تزی با موضوع نیروی جاذبه، از این رشته فارغ التحصیل شد. او تا 19 سالگی در گلدسکو به تحصیل الهیات پرداخت و در همین سن در کالج ماریشال دانشگاه برولین و پس از یک آزمون رقابتی 10 روزه به عنوان استاد ریاضیات منصوب شدو سالیان سال رکورد دار جوان ترین استاد دانشگاه تاریخ بود.

او در تعطیلات سال های 1719 و 1721 به لندن رفت و نزد استادان برجسته ای ازجمله اسحاق نیوتو شاگردی کرد و بدین ترتیب در هیئت سلطنتی علمی آن زمان پذیرفته شد. مک لارین در تمام طول عمر در کنار تدریس به تحصیل علم نیز پرداخت. او در سال 1733 با آنه استوارت ازدواج کرد و صاحب 7 فرزند شد. مک لارن در یکی از سفرها علمی خود به جنوب کشور، از اسب افتاد و دچار شکستگی، سرماخوردگی و افسردگی شد. همین عارضه مدتی بعد به ذات الریه انجامید و باعث مرگ وی شد.