میروم تا ساحل خورشید...
تاريخ : دو شنبه 15 اسفند 1390 | 10:12 | نويسنده : ss

زندگی خوردن وخوابیدن نیست...
انتظار و هوس ودیدن ونادیدن نیست...
زندگی چون گل سرخیست پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف.
یادمان باشد اگر گل چیدیم عطر و برگ وخار همه همسایه دیوار به دیوار همند
..
***
درگذشت پر شتاب لحظه های سرد
چشمهای وحشی تو در سکوت خویش
گرد من دیوار می سازد
می گریزم از تو در بیراهه های راه
تا ببینم دشتها را در غبار ماه
تا بشویم تن به آب چشمه های نور
در مه رنگین صبح گرم تابستان
پر کنم دامن ز سوسن های صحرایی
بشنوم بانگ خروسان رازبام کلبه ی دهقان
می گریزم از تو تا در دامن صحرا
سخت بفشارم بروی سبزه ها پا را
یا بنوشم شبنم سرد علف ها را
می گریزم از تو تا در ساحلی متروک
از فراز صخره های گمشده در ابر تاریکی
بنگرم رقص دوار انگیز توفانهای دریا را
در غروبی دور

چون کبوتر های وحشی زیر پر گیرم
دشتها را ،کوهها را،آسمانها را
بشنوم از لابلای بوته های خشک
نغمه های شادی مرغان صحرا را
میگریزم از تو تا دور از تو بگشایم
راه شهر آرزوها را
ودرون شهر...
قفل سنگین طلایی قصر رویا را
لیک چشمان تو با فریاد خاموشش
راهها را در نگاهم تار می سازد
همچنان در ظلمت رازش گرد من دیوار می سازد
عاقبت یکروز
میگریزم از فسون دیده ی تردید
میتراوم همچو عطری از گل رنگین رویا ها
میخزم در موج گیسوی نسیم شب
می روم تا ساحل خورشید
.....



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: