تاريخ : 20 اسفند 1393
| 11:13 | نويسنده : ssمی سوزم و عطر یادهای تو را می دهم
عطر بال پرنده ای تازه سال
که به اشتیاق قوس قزح پر گرفت
و به خانه خود برنگشت
یادهای تو دریاست
و من نهنگ گمشده ای
که در پی قوئی
در جویی غرق شد .
یادهای تو بارانی سرکش است
که به اشتیاق دهانم مست می کند.
و سر
به شیشه آسمان می کوبد .
صبحی ژاله بار است
که می بارد بر من
بیدارم می کند.
و آفتاب
چشم گشوده به من
صبح به خیر می گوید.
« شمس لنگرودی»
نظرات شما عزیزان: