از زمان هاي بسيار دور مردمان معنای عشق را جستجو كرده اند، اما حتی بزرگترين فلاسفه، با تعاريف عميق شان، نتوانسته اند كه ذات واقعی آن را به طور كامل توضيح دهند. در تحقيقی كه از بچه های چهار تا هشت ساله شده آنها نظرات خود را درباره عشق بيان نموده اند. بخوانيد و متعجب شويد كه چطور كودكان با آن فكر جوان و معصوم شان فهمي ساده ولی عميق از ان كلمه سه حرفی دارند.
-عشق هنگامی است كه دختری به خود عطر زده و پسری اصلاح نموده، ادكلن میزند و آنها بيرون رفته يكديگر را ميبينند.
-عشق وقتی است كه شما برای صرف غذا بيرون رفته و به يك نفر سيب زمينی سرخ كرده خود را بيشتر میدهيد بدون آنكه از آنها بخواهيد كه چيزی از مال خودشان را به شما بدهند.
-عشق زمانی است كه كسی به شما آزاری میرساند و شما بسيار عصبانی میشويد ولی سر او فرياد نمیكشيد زيرا كه میدانيد باعث رنجش او میگردد.
-عشق هنگامی است كه مادرم برای پدرم قهوه درست كرده و قبل از دادن به او يك جرعه مینوشد تا مطمئن شود كه طعم خوبی دارد.
-عشق وقتی است كه به كسی بگويی كه از پيراهنش خوشت آمده، سپس او هر روز آن را بپوشد.
-عشق زمانی است كه شما دست در دست يكديگر و در كنار هم در رستوران مینشينيد. اين به آن معنی است كه شما عاشق هم هستيد، در غير اين صورت شما میتوانيد مانند معمول روبروی هم بنشينيد.
-عشق هنگامی است كه مادرم، پدرم را خيس عرق و بدبو میبيند و میگويد كه او خوش تيپ تر از رابرت ردفورد است.
-من میدانم كه خواهر بزرگم من را دوست دارد، زيرا هرچند وقت يكبار او تمام لباس های خود را به من داده و خود برای خريدن لباس جديد بيرون میرود.
-هنگامی كه شما كسی را دوست داريد، مژگان شما بالا و پايين رفته و ستارگان كوچك از شما بيرون ميآيد.
شما میتوانيد عشق را بشكنيد، اما آن نمیميرد.
منبع:http://funousshargh.com
نظرات شما عزیزان: