مگر تو روی بپوشی همسایه.......که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم........

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم 

نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

 

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم

شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم

 

حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد

دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم

 

مگر تو روی بپوشی و فتنه باز نشانی

که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم

 

من رمیده دل آن به که در سماع نیایم

که گر به پای در آیم به در برند به دوشم

 

بیا به صلح من امروز در کنار من امشب

که دیده خواب نکرده ست از انتظار تو دوشم

 

مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم

که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

 

به زخم خورده حکایت کنم به دست جراحت

که تندرست ملامت کند چو من بخروشم

 

مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن

سخن چه فایده گفتن؟ چو پند می ننیوشم

 

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

وگر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم........



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: